غزل 453
غزل 453 نمازِ شامِ غريبان چو گريه آغازمبه مويههاى غريبانه قصّه پردازم به يادِ يار و ديار آنچنان بگريم زار كه از جهان ره و رسمِ سفر بر اندازم من از ديارِ حبيبم، نه …
غزل 453 نمازِ شامِ غريبان چو گريه آغازمبه مويههاى غريبانه قصّه پردازم به يادِ يار و ديار آنچنان بگريم زار كه از جهان ره و رسمِ سفر بر اندازم من از ديارِ حبيبم، نه …
غزل 452 من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر كنممحتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست كج دلم خوان گر نظر بر …
غزل 451 من كهباشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم؟لطفها مىكنى اىخاك درت،تاج سرم! دلبرا! بنده نوازيت كه آموخت؟ بگو كه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم همّتم بدرقه …
غزل 450 من دوستدارِ روى خوش و موى دلكشممدهوش چشم مست ومىِ صاف بىغشم در عاشقى گريز نباشد ز سوز و ساز اِستادهام چو شمع، مترسان ز آتشم من آدم بهشتىام، امّا در اين …
غزل 449 من ترك عشقبازى و ساغر نمىكنمصد بار توبه كردم و ديگر نمىكنم باغ بهشت و سايه طوبى و قصر حور با خاك كوى دوست برابر نمىكنم تلقين اهل نظر يك اشارت است …
غزل 448 مژده وصل تو كو؟ كز سرِ جان برخيزمطاير قدسم و از دام جهان برخيزم يارب! از ابر هدايت برسان بارانى پيشتر ز آنكه چو گَرْدى ز ميان برخيزم به ولاى …
غزل 447 مزن بر دل ز نوك غمزه تيرمكه پيش چشم بيمارت بميرم نِصاب حسن در حدّ كمال است زكاتم دِهْ، كه مسكين و فقيرم قدح پر كن، كه من از دولت عشق جوانبختِ …
غزل 446 مرو، كه در غم هجر تو از جهان برويمبيا، كه پيش تو از خويش هر زمان برويم سخن بگوى، كه پيش لب تو جان بدهيم رها مكن كه در اين حسرت از …
غزل 445 مرحبا طاير فرّخ رخ فرخنده پيام!خير مقدم! چه خبر؟ راه كجا؟ يار كدام؟ يارب! اين قافله را لطف ازل بدرقه باد كه از او خصم به دام آمد ومعشوقه به كام ماجراى …