غزل 462
غزل 462 اى نور چشم من! سخنى هست گوش كنتا ساغرت پر است، بنوشان و نوش كن پيران، سخن به تجربه گفتند، گفتمت هان اى پسر! كه پير شوى! پند گوش كن بر هوشمند، …
غزل 462 اى نور چشم من! سخنى هست گوش كنتا ساغرت پر است، بنوشان و نوش كن پيران، سخن به تجربه گفتند، گفتمت هان اى پسر! كه پير شوى! پند گوش كن بر هوشمند، …
غزل 461 حاليا مصلحت وقت در آن مىبينمكه كشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم جز صراحىّ و كتابم نبود يار و نديم تا حريفان دغا را به جهان كم بينم بس كه در …
غزل 460 برو اى طبيبم! از سر، كه خبر ز سر ندارمبه خدا رها كنم جان، كه ز جان خبر ندارم به عيادتم قدم نِهْ، كه ز بى خودى شوم بِهْ مى ناب نوش …
غزل 459 عمرىاست تا مندر طلب، هر روز گامى مىزنمدست شفاعت هر دمى، در نيكنامى مىزنم بى ماهِ مهر افروز خود، تا بگذرانم روز خود دامى به راهى مىنهم، مرغى به دامى مىزنم تا …
غزل 458 صلاحاز ما چهمىجويى؟كهمستانرا صلا گفتيمبه دور نرگس مستت، سلامت را دعا گفتيم دَرِ ميخانه را بگشا، كه هيچ از خانقه نگشود گرت باور بود ورنه سخن اين بود ما گفتيم من از …
غزل 457 ديدار شد ميسّر و بوس و كنار هماز بخت شكر دارم و از روزگار هم زاهد! برو كه طالع اگر طالع من است جامم به دست باشد و زلف نگار هم ما …
غزل 456 اين چه شور است كه در دَوْر قمر مىبينمهمه آفاق پر از فتنه و شر مىبينم هركسى روزبهى مىطلبد از ايّام علّت آن است كه هر روز بتر مىبينم ابلهان را همه …
غزل 455 اگر برخيزد از دستم كه با دلدار بنشينمز جام وصل، مِىْ نوشم، زباغ خلد گلچينم شراب تلخ صوفى سوز، بنيادم نخواهد برد لبم بر لب نه اى ساقى! و بِستان جانِ شيرينم …
غزل 454 هرچند پير و خسته دل و ناتوان شدمهرگه كه يادِ روى تو كردم، جوان شدم شكر خدا كه هرچه طلب كردم از خدا بر منتهاى مطلب خود كامران شدم در شاهراهِ دولت …