غـزل 384
غـزل 384 بارها گفتهام و بار دگر مىگويمكه من دلشده اين ره نه بهخود مىپويم در پسِ آينه طوطى صفتم داشتهاند آنچه استاد ازل گفت بگو مىگويم من اگر خارم اگر گل، چمن آرائى …
غـزل 384 بارها گفتهام و بار دگر مىگويمكه من دلشده اين ره نه بهخود مىپويم در پسِ آينه طوطى صفتم داشتهاند آنچه استاد ازل گفت بگو مىگويم من اگر خارم اگر گل، چمن آرائى …
غـزل 383 آنكه پا مال جفا كرد چو خاك راهمخاك مىبوسم و عذر قدمش مىخواهم من نه آنم كه بهجور از تو بنالم حاشا چاكر معتقد و بنده دولت خواهم ذرّه خاكم و در …
غـزل 382 ساقى بيار باده كه آمد زمان گلتا بشكنيم توبه دگر در ميان گل كورىّ خار، نعره زنان تا چمن رويم چون بلبلان نزول كنيم آشيان گل در صحن بوستان قدحِ باده نوش …
غـزل 381 شَمَمْتُ رَوْحَ وِدادٍ و شِمْتُ بَرْقَ وِصالبيا كه بوى تو را ميرم اى نسيم شمال أحاديآ لِجَمال الحبيبِ! قِفْ إنزل كه نيست صبر جميلم در اشتياق جمال شكايت شب هجران فرو گذار …
غـزل 380 بهسحر چشم تو اى لعبت خجسته خصالبه رمز خطّ تو اى آيت همايون فال بنوش لعل تو اى آب زندگانى من بهرنگ و بوى تو اى نوبهار حسن و جمال بدان صحيفه …
غـزل 379 هر كس كه ندارد به جهان مهر تو در دلحقّا كه بود طاعت او ضايع و باطل بر داشتن از عشق تو دل، فكرِ محال است از جان خود آسانبود از عشق …
غـزل 378 هر نكتهاى كه گفتم در وصف آن شمايلهر كس شنيد گفتا: لله دَرُّ قائل دل دادهام به يارى عاشق كشى نگارى مَرْضِيَّةُ السَّجايا، مَحْمُودَةُ الْخَصايل تحصيل عشق و رندى آسان نمود اوّل …
غـزل 377 رهروان را عشق بس باشد دليلآب چشم اندر رهش كردم سبيل موج اشك ما كى آرد در حساب آنكه كشتى راند بر خون قتيل اختيارى نيست بد نامىّ ما ضَلَّنى …
غـزل 376 داراى جهان نصرت دين خسرو كامليحيى بن مظفّر ملك عالم عادل اى درگه اسلام پناه تو گشوده بر روى جهان روزنه جان و در دل تعظيم تو بر جان و خرد واجب …