غزل 351
غزل 351 دوش با من گفت پنهان كاردانى تيز هوشكز شما پنهان نشايد داشت راز ميفروش گفت آسان گير بر خود كارها كز روى طبع سخت مىگيرد جهان بر مردمان سختكوش وآنگهم در داد …
غزل 351 دوش با من گفت پنهان كاردانى تيز هوشكز شما پنهان نشايد داشت راز ميفروش گفت آسان گير بر خود كارها كز روى طبع سخت مىگيرد جهان بر مردمان سختكوش وآنگهم در داد …
غزل 350 اى همه كار تو مطبوع وهمه جاى تو خوشدلم از عشوه شيرين شكر خاى تو خوش همچو گلبرگ طرى هست وجود تو لطيف همچو سرو چمنىهست سراپاى تو خوش هم گلستان خيالم …
غزل 349 يا رب آن نوگل خندان كه سپردى به منشمىسپارم به تو از چشم حسُود چمنش همره اوست دلم، باد به هر جا كه رود همّت اهل كرم بدرقه جان و تنش گر …
غزل 348 هاتفى از گوشه ميخانه دوشگفت ببخشند گنه مى بنوش عفو الهى بكند كار خويش مژده رحمت برساند سروش اين خرد خام به ميخانه بر تا مى لعل آوردش خون به جوش عفو …
غزل 347 مرا كارى است مشكل با دل خويشكه گفتن مىنيارم مشكل خويش خيالت داند و جان من از غم كه هر شب در چهكارم با دل خويش زواپس ماندگان يادى كن آخر چه …
غزل 346 مجمع خوبى ولطفاست عذار چو مهشليكنش مهر و وفا نيست خدايا بدهش دلبرم شاهد و طفلاست و به بازى روزى بكشد زارم و در شرع نباشد گنهش چارده ساله بتى چابك و …
غزل 345 ما آزمودهايم در اين شهر بخت خويشبايد برون كشيد از اين ورطه رخت خويش از بس كه دست مىگزم و آه مىكشم آتش زدم چو گل بهتن لخت لخت خويش دوشم زبلبلى …
غزل 344 كنار آب و پاى بيد وطبع شعر ويارى خوشمعاشر دلبرى شيرين و ساقى گلعذارى خوش الا اى طاير دولت كه قدر وقت مىدانى گوارا بادت اينعشرت كه دارى روزگارى خوش عروس …
غزل 343 فكر بلبل همه آناست كه گل شد يارشگل در انديشه كه چون عشوه كند در كارش دلربايى همه آن نيست كه عاشق بكشند خواجه آن است كه باشد غم خدمتكارش جاى آناست …