غزل 360
غزل 360 بامدادان كه ز خلوتگه كاخ ابداعشمع خاور فكند بر همه اطراف شعاع بركشد آينه از جيب افق چرخ و در آن بنمايد رخ گيتى به هزاران انواع در زواياى طربخانه جمشيد فلك …
غزل 360 بامدادان كه ز خلوتگه كاخ ابداعشمع خاور فكند بر همه اطراف شعاع بركشد آينه از جيب افق چرخ و در آن بنمايد رخ گيتى به هزاران انواع در زواياى طربخانه جمشيد فلك …
غزل 359 به فرّ دولت گيتى فروز شاه شجاعكه هست در نظر من جهان حقير متاع صراحىاىّ و حريفى خوشم ز دنيا بس كه غير از اينهمهاسباب تفرقهاست و صداع ز مسجدم به خرابات …
غزل 358 قسم به حشمت جاه و جلال شاه شجاعكه نيست با كسم از بهر مال و جاه نزاع به فيض جرعه جام تو تشنهايم ولى نمىكنيم دليرى نمىدهيم صداع خداى را به مِىْام …
غزل 357 ز چشم بد رخ خوب تو را خدا حافظكه كرد جمله نكويى به جاى ما حافظ بيا كه نوبت صلح است و دوستى و صفا كه با تو نيست مرا جنگ و …
غزل 356 گِرد عُذار يار من، تا بنوشت حسن خطماه ز حسن روى او،راست فتاده در غلط از هوسلبش كهآن،زآب حيات خوشتراست گشته روان ز ديدهام، چشمه آب همچو شط خال سياه را بر …
غزل 355 حسنوجمالتو جهانجملهگرفتطول وعرضشمس فلك خجل شده از رخخوب ماه ارض از رخ توست مقتبس خور زچهارم آسمان همچو زمين هفتمين مانده بهزير بار قرض ديدن روىخوب تو بر همهخلق واجباست سجده درگه …
غزل 354 بيا كه مىشنوم بوى جان از آن عارضكه يافتم دل خود را نشان از آن عارض به گِل بمانده قد سرو ناز از آن قامت خجل شدهاست گل گلستان از آنعارض معانىاى …
غزل 353 نيست كس را ز كمند سر زلف تو خلاصمىكشى عاشق مسكين و نترسى زقصاص عاشق سوخته دل تا به بيابان فنا نرود در حرم دل نشود خاص الخاص جان نهادم به ميان …
غزل 352 از رقيبت دلم نيافت خلاصز آنكه القاص لا يحبّ القاص محتسب خم شكست و من سر او سنّ بالسّن والجروح قصاص مطرب ما رهى بزد كه به چرخ مشترى همچو زهره شد …