غزل  255

غزل  255  نقدها را بود آيا كه عيارى گيرندتا همه صومعه داران پى كارى گيرند مصلحتْ ديدِ من آن است كه ياران همه كار         بِگُذارند و خَم طرّه يارى گيرند خوش گرفتند حريفان سر …

غزل  255 ادامه مطلب »

غزل  251

غزل  251 معاشران گره از زلف يار باز كنيدشبى خوش است بدين قصّه‌اش دراز كنيد حضور مجلس انس است و دوستان جمعند         وَاِنْ يَكادْ بخوانيد و در فراز كنيد رباب و چنگ به بانگ …

غزل  251 ادامه مطلب »

غزل  250

غزل  250  مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شدقضاى آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد مرا روز ازل كارى بجز رندى نفرمودند         هر آن‌قسمت كه آنجا شد كم و افزون نخواهد …

غزل  250 ادامه مطلب »

غزل  249

غزل  249 مرا مى دگر باره از دست بردبه من باز آورْد مىْ، دستبرد هزار آفرين بر مى سرخ باد         كه از روى ما رنگ زردى ببرد بنازيم دستى كه انگور چيد         مريزاد پايى …

غزل  249 ادامه مطلب »

غزل  248

غزل  248  من وصلاح وسلامت؟ كس اين گمان نبردكه كس به رند خرابات، ظنِّ آن نبرد من اين مرقّعِ پشمينه بهر آن دارم         كه زير خرقه كشم مى، كس اين گمان نبرد مباش غرّه …

غزل  248 ادامه مطلب »

غزل  247

غزل  247 معاشران ز حريف شبانه ياد آريدحقوق بندگىِ مخلصانه ياد آريد چو در ميان مراد آوريد دست اميد         ز عهد صحبت ما در ميانه ياد آريد چو عكس باده كند جلوه در رخ …

غزل  247 ادامه مطلب »

اسکرول به بالا