غزل 564
غزل 564 روزگارى است كه ما را نگران مىدارى مخلصان را نه به وضع دگران مىدارى گوشه چشم رضايى، به مَنَت باز نشد اين چنين، عزّتِ صاحبنظران مىدارى؟ نه گل از داغِ غمت رَسْت …
غزل 564 روزگارى است كه ما را نگران مىدارى مخلصان را نه به وضع دگران مىدارى گوشه چشم رضايى، به مَنَت باز نشد اين چنين، عزّتِ صاحبنظران مىدارى؟ نه گل از داغِ غمت رَسْت …
غزل 563 رفتم به باغ تا كه بچينم سَحَر، گُلى آمد به گوش ناگهم آوازِ بلبلى مسكين! چو من به عشقِ گُلى گشته مبتلا واندر چمن، فكنده ز فرياد، غُلغُلى مىگشتم اندر آن چمن …
غزل 562 ديدم به خواب دوش كه ماهى برآمدى كز عكسِ رُوى او شبِ هجران سرآمدى تعبير رفت و يارِ سفر كرده مىرسد اى كاش! هر چه زودتر از دَرْ درآمدى ذكرش به خير! …
غزل 561 دو يارِ زيرك و از باده كُهَن دو منى فراغتىّ و كتابىّ و گوشه چمنى من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم اگر چه در پىام افتند خلقِ انجمنى هر آن …
غزل 560 در همه ديرِ مغان، نيست چو من شيدايى خرقه جايى گِرُوُ باده و دفتر جايى كِشتىِ باده بياور، كه مرا بىرُخِ دوست گشته هر گوشه چشم از غمِ دل، دريايى سخنِ غير …
غزل 559 خوش كرد ياورى فَلكَت روزِ داورى تا شُكْر چون كنى و چه شكرانه آورى در كوىِ عشق، شوكتِ شاهى نمىخرند اقرار بندگى كن و دعوىّ چاكرى آن كس كه اوفتاد، خدايش گرفت …
غزل 558 خوشتر از كوىِ خرابات نباشد جايى گر به پيرانهْ سَرَم، دست دهد مأوايى آرزو مىكنَدم، از تو چه پنهان دارم شيشه باده و كُنجىّ و رُخِ زيبايى جاىِ من، دير مغان است …
غزل 557 چه قامتى؟ كه ز سر تا قدم، همه جانى چه صورتى كه به هيچ آدمى، نمىمانى نه صورتى، كه گُلِ گُلستانِ فِرْدَوسى نه قامتى، كه سَهْى سَرْوِ باغ و بستانى بسى حكايت …
غزل 556 چه بودى، ار دل آن ماه، مهربان بودى؟ كه كار ما، نه چنين بودى ار چنان بودى بگفتمى كه چه ارزد نسيمِ طُرّه دوست گَرَم به هر سرِ مويى، هزار جان بودى …