غزل 55
*غزل 55 * 1- خَمِ زُلفِ تو دامِ کُفر و دین است ز کارِستانِ او یک شَمِّه این است 2- جَمالت مُعجِزِ حُسن است، لیکِن حدیثِ غمزه‌ات سِحرِ مُبین است 3- ز …
غزل 53
*غزل 53* 1-مَنَم که گوشة میخانه خانقاهِ من است دعایِ پیرِمُغان وِردِ صبحگاهِ من است 2- گَرَم ترانة چنگِ صـَبوح نیست چه باک؟ نوایِ من به سَحَر، آهِ عُذرخواهِ من است ز …
غزل 52
* غزل 52 * 1- روزگاریست که سودایِ بُتان دینِ من است غَـمِ ایـن کار، نَـشـاطِ دِلِ غمگینِ من است دیـدنِ لعلِ تـو را دیـدۀ جـان بیـن بایـد وین کجا مرتبۀ چشمِ …
غزل 51
*غزل 51 * 1-لَعلِ سیرابِ به خون تَشنه لبِ یارِ من است وز پـیِ دیـدنِ او دادنِ جان کارِ من است 2- شـَرم از آن چَشمِ سیَه بادَش و مُژگانِ دِراز هر …
غزل 50
*غزل 50 * 1- بـه دامِ زُلـفِ تو دل مُـبتـَلایِ خویشتن است بِکُش به غَمزه که اینَش سَزایِ خویشتن است 2- گـَـرَت ز دسـت بــرآیـد مُـرادِ خـاطـرِ مـا به دست باش که …
غزل 49
*غزل 49* 1- روضة خُلدِ بَرین خلوتِ درویشان است مایة مُحتَشَـمی خِدمَتِ درویشان است گـَنجِ عِـزَت که طِلِسماتِ عَجایب دارد فَتحِ آن در نَظَرِ رحمتِ درویشان است 2- گـَنجِ عُـزلَت که طِلِسماتِ …
غزل 48
*غزل 48 * 1- صـوفی از پـَرتوِ مَـی رازِ نهانی دانست گوهَر هر کس از این لَعل تَوانی دانست عارِف از پـَرتوِ مَـی رازِ نهانی دانست گوهَر هر کس از این لَعل …
غزل 47
*غزل 47 * به کویِ مَیکَده هر سالِکی که رَه دانست دری دِگَـر زدن انـدیـشـه ای تـَبَـه دانست 1-به کویِ مَیکَده هر سالِکی که رَه دانست دری دِگَـر زدن انـدیـشـة تـَبَـه دانست …
غزل 46
*غزل 46* گُل در بَر و مَی در کَف و مَعشوقه به کام است سـلطانِ جـهـانـم بـه چُـنـین روز غلام است 1-گُل در بَر و مَی در کَف و مَعشوق به کام است …
