شماره 495

شماره 495 1- گل افشان کردن: گل باران کردن، شادي کردن. بلبل: – 1 / 77. گل به هنگام سحر اين سخن را گفت که پياله ي شراب بخواه و شاد باش و همه …

شماره 495 ادامه مطلب »

شماره 494

شماره 494 1- چاه زنخدان: اضافه ي تشبيهي، در ادب فارسي چانه ي معشوق به سبب فرورفتگي زير آن به چاه مانند شده است. اي دل، اگر از چاه زنخدان معشوق بيرون بيايي، هر …

شماره 494 ادامه مطلب »

شماره 493

شماره 493 1- خوبان: جمعِ خوب، زيبارويان. به جان آمدن: کنايه از به ستوه آمدن، درمانده شدن. اي سلطان و سرآمد همه ي زيبارويان عالم، فرياد از غم تنهايي؛ دل بدون تو درمانده گشت. …

شماره 493 ادامه مطلب »

شماره 492

شماره 492 1- آشنايي: دوستي. مردم ديده: مردمک چشم، در اينجا استعاره از معشوق عزيز و گرامي. سلامي به خوش بويي دوستي و محبّت بر آن معشوق عزيز و گرامي باد که هم چون …

شماره 492 ادامه مطلب »

شماره 491

شماره 491 1- به چشم کردن: کنايه از انتخاب کردن، نشان کردن. خيال: تصوير معشوق. خط: موهاي تازه رسته اي که گرد رخسار خوب رويان برآمده باشد. نقش بستن: کنايه از تصوّر کردن. جا: …

شماره 491 ادامه مطلب »

شماره 488

شماره 488 1- هاتف: – 4 / 175. دولت خواهي: خيرخواهي و نيک بختي. ديرينه: قديمي، صفت جانشين موصوف، يار و ملازم و هم پياله ي قديمي. سحرگاه سروش و ندادهنده ي ميکده از …

شماره 488 ادامه مطلب »

شماره 489

شماره 489 1- انوار پادشاهي: شايد منظور. خوجه فرّه ايزدي باشد – 4 / 123. حکمت: دانش و دانايي. بين پيدا و پنهان تضادّ است. اي کسي که در چهره ات نور پادشاهي نمايان …

شماره 489 ادامه مطلب »

اسکرول به بالا