• شماره 488

1- هاتف: – 4 / 175. دولت خواهي: خيرخواهي و نيک بختي. ديرينه: قديمي، صفت جانشين موصوف، يار و ملازم و هم پياله ي قديمي.

سحرگاه سروش و ندادهنده ي ميکده از روي خيرخواهي به من گفت که به خرابات بازگرد؛ زيرا که تو از ملازمان قديمي اين درگاه هستي.

2- جم: – 4 / 28. کشيدن: نوشيدن. جام جهان بين: جام جمشيد، دل عارف – جام جهان نما در فرهنگ.

مانند جمشيد جرعه اي از شراب ما را بنوش تا نور جام جهان نما تو را از اسرار دو جهان آگاه سازد.

3- ميکده: – ميخانه در فرهنگ. رندان: جمعِ رند و رند شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. قلندر: درويش لاابالي شوريده احوال – فرهنگ. افسر: تاج.

بر درِ ميکده ي عشق، رندان لاابالي گري شوريده حالي هستند که تاج شاهي را مي گيرند و مي دهند؛ يعني از شاهي عزل مي کنند و به شاهي مي رسانند،

4- تارک: فرق سر، بالاترين قسمت هر چيز. هفت اختر: هفت سيّاره که به ترتيب عبارتند از: قمر، عطارد، زهره، شمس، مرّيخ، مشتري و زحل، هفت فلک. منصب: جام و مقام. صاحب جاهي: صاحب مقامي و ارجمندي.

در حالي که خشت در زير سر دارند، ولي پاي آنها بر بالاي هفت آسمان است؛ قدرت و مقام و منصب والاي اين رندان قلندر را بنگر.

5- طرف: گوشه. برشدن: بالا رفتن. «واو» در مصراع دوم حاليه است.

چهار بيت آغازين اين غزل سخن هاتف است درباره ي ميخانه و در اين بيت خواجه با توجّه به سخنان هاتف مي فرمايد: پس از اين ما سر بر آستان ميکده خواهيم گذاشت؛ ميکده اي که گوشه ي بامش با وجود کوتاهي ديوار آن سر به فلک مي کشد و بلندمرتبه است.

6- قطع: بريدن و طي کردن راه. خضر: – 8 / 39.

اين منزل و وادي عشق را بدون کمک خضر و مرشد طي مکن؛ زيرا که راه، پر از سختي و تاريکي است. از خطر گمراهي بترس.

زاهد ار راه به رندي نبَرَد، معذور است

عشق، کاري است که موقوفِ هدايت باشد

(غزل 4 / 158)

به کويِ عشق منِه بي دليلِ راه قدم

که من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد

(غزل 6 / 168)

7- فقر: – 9 / 39. سلطنت فقر: اضافه ي تشبيهي، فقر به سلطنت مانند شده است. از ماه تا ماهي: زمين بر روي شاخ گاو است و گاو هم بر پشت ماهي مستقرّ است که اسم اين ماهي ليوثاست. (فرهنگ اشارات) ماهي نماد پايين ترين جا و ماه نماد بالاترين مکان است که در ادبيات برابر است با «از سمک تا سماک»

اي دل، اگر سلطنت فقر و درويشي را به تو ببخشند، کمترين ملک و سرزمين تو سراسر عالم يعني از ماه است تا ماهي.

خوش وقتِ بوريا وُ گداييّ و خوابِ امن

کاين عيش نيست درخورِ اورنگِ خسروي

(غزل 6 / 486)

8- دم زدن: سخن گفتن. دانستن: توانستن. مسند: تخت و تکيه گاه. خواجگي: بزرگي و سروري. توران شاه: – 8 / 343.

تو هرگز نمي تواني از سلطنت فقر و درويشي سخن بگويي؛ پس مسند بزرگي و سروري خود را در مجلس خواجه جلال الدّين توران شاه از دست مده.

9- خام طمع: کنايه از آن که طمع و آرزوي بيهوده و باطل دارد. فردوس برين: بهشت بالايين – 5 / 397.

اي حافظ که در آرزوهاي بيهوده و باطل هستي، از اين ماجرا شرم کن. تو چه عمل نيکي انجام داده اي که در ازاي آن، بهشت برين را مي طلبي؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا