- شماره 472
1- احمد: فعل مضارع متکلّم وحده، ستايش مي کنم. معدلة: عدل و دادگري. احمد شيخ اويس حسن ايلخاني: – مقدّمه ي غزل 190. بين دو «احمد» جناس تامّ است.
به خاطر عدل و دادگري احمد شيخ اويس حسن ايلخاني سپاس مي گويم.
2- زيبيدن: سزاوار و لايق بودن. بين جان و جهان جناس زايد است.
خان پسر خان و پادشاهي که از نژاد شاهان بزرگ است؛ کسي است که اگر او را جان عالم بخواني، سزاوار و لايق است.
3- اقبال: سعادت و بخت. مرحبا: شبه جمله است، آفرين.
بي آنکه چشم، تو را ببيند، به بخت و سعادت تو ايمان آورد. آفرين بر تو که اين چنين سزاوار لطف و عنايت الهي هستي.
4- برآمدن: طلوع کردن. دولت احمدي: ايهام دارد: 1- بخت و اقبال محمّدي (ص) 2- دولت شيخ اويس ايلخاني. سبحاني: الهي. بيت تلميحي است به معجزه ي شقّ القمر حضرت رسول (ص) که در آيه ي اوّل سوره ي قمر (54): اِقتَرَبَتِ السّاعَةُ وَانشَقَّ القَمَرُ، قيامت نزديک شد و ماه دو پاره گرديد.
اگر ماه بدون تو طلوع کند، اقبال احمدي و معجزه ي الهي، آن را به دو نيم خواهد کرد.
5- چشم بد: چشم زخم – 5 / 246. جانان: معشوق و محبوب هم چون جان عزيز. بين شاه و گدا تضاد و بين جاني و جانان صنعت اشتقاق است.
جلوه و جلال بخت تو از شاه و گدا دل مي برد و عاشق خود مي سازد. چشم بد از تو دور باد که هم جان و روحي و هم معشوق عزيز و گرامي.
6- کاکل: موي وسط سر و جلوي پيشاني. بر شکستن کاکل: پيچ و تاب دادن کاکل، کنايه از فخر و مباهات کردن. طالع: – 3 / 54. خاقاني: منسوب به خاقان، عنوان و لقب پادشاهان چين. چنگزخاني: منسوب به چنگيزخان مغول. مصراع دوم داراي لفّ و نشر مرتّب است؛ بدين ترتيب که بخشش به خاقان و کوشش به چنگيز برمي گردد.
کاکل زيباي خود را به شيوه ي ترکان پيچ و تاب بده و فخر و مباهات کن؛ زيرا که در بخت و اقبال تو لطف و بخشش خاقان چين و سعي و تلاش چنگيزخان ديده مي شود.
7- قدح: جام و پياله ي شراب. بعد: دوري. منزل: – 9 / 94.
هرچند از تو دور و جدا هستيم، ولي به ياد تو جام شراب مي گيريم و مي نوشيم؛ زيرا که در سير و سفر معنوي دوري راه و منزل در نظر نيست.
در راهِ عشق، مرحله ي قرب و بُعد نيست
مي بينمت عيان و دعا مي فرستمت
(غزل 3 / 90)
8- گل پارسي: ايهام دارد: 1- نام گلي است که رنگي بسيار زيبا و خوش و سرخ آميخته به سپيدي دارد و به آن گل صدبرگ و گلنار نيز مي گويند، اين گل بر درختي مي رويد که کاملاً شبيه به درخت انار است و بيشتر ايّام سال گل مي دهد. (گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي ذيل گلنار). 2- گل سرزمين فارس، در اينجا استعاره از شاه شجاع. غنچه ي عيش: اضافه ي تشبيهي، عيش و شادي به غنچه مانند شده است. حبّذا: شبه جمله است، خوشا، چه خوب است. مي ريحاني: «شراب رقيق معطّر لطيف، يک نوع از شراب سبزرنگ.» (فرهنگ اشارات). دجله ي بغداد و مي ريحاني: در اينجا استعاره از ممدوح شاعر – همين غزل بيت اوّل.
از گل پارسي من غنچه ي عيش و شادي نروييد. آفرين بر دجله ي بغداد و شراب خوش بوي ريحاني!
9- خواجه خاک درگاه معشوق را سبب از بين بردن محنت و پريشاني مي داند و مي فرمايد: سر عاشق تا زماني که خاک درگاه معشوق نشود، چه وقت مي تواند از غم آشفتگي و پريشاني رهايي يابد؟
10- نسيم سحري: باد صبا.
خواجه خاک درگاه معشوق را به سرمه و توتيا مانند کرده است و مي فرمايد: اي باد صبا، از خاک کوي يار غباري بياور تا حافظ از آن، چشم دل خود را روشن و نوراني کند.