- شماره 468
1- جم: – 4 / 28. بين جم و جام جناس زايد و بين شاهان و گدا تضادّ است.
چه کسي از من گداي عاشق به سوي پادشاهان اين پيام را مي برد؟ که در کوي مي فروشان دو هزار پادشاه باعظمتي چون جمشيد به قدر يک جام شراب ارزش ندارد.
در کويِ عشق شوکتِ شاهي نمي خرند
اقرارِ بندگي کن و اظهارِ چاکري
(غزل 3 / 451)
2- خراب: مست و بي خود. همّت: دعا – 12 / 12.
مست و خراب و رسوا شده ام، ولي هنوز اميدوارم که به ياري دعا و تلاش دوستان عزيز و گرامي بتوانم به خوش نامي و سعادت برسم.
3- کيميا: – 9 / 5. نظر: عنايت و توجّه. قلب: ايهام دارد: 1- دل 2- سکّه و پول تقلّبي. بضاعت: مال و سرمايه.
تو که اکسير و کيميا مي فروشي، نگاه عنايتي به سوي قلب ما بينداز و ما را مورد لطف خود قرار بده؛ زيرا که سرمايه اي نداريم و دام طمع گسترده ايم.
4- وفا: – 2 / 90. جانان: معشوق و محبوب هم چون جان عزيز. عنايت: توجّه و احسان. خامه: قلم که با نامه جناس لاحق است.
شگفتا از وفاداري معشوق چون جان عزيز که نه با نامه اي به سويم پيامي و نه با قلمي برايم سلامي فرستاد.
5- شراب خام: شراب طبيعي نجوشيده و ناپخته که مستي آن بيشتر است و شراب پخته، شرابي است که آن را جوشانده باشند تا دو سوم آن بخار شده و يک سوم بماند، سيکي، مَيبُختَج در فقه حنفي اگر مست نکند، حرام نيست. (فرهنگ اشارات). حريف: هم نشين و دوست بد. پخته: باتجربه. خام در مصراع دوم به معني بي تجربه است – 4 / 66 که با خام در مصراع اوّل جناس تام و با پخته تضادّ است.
اگر اين شراب، خام و ناپخته و آن هم نشين بد حريف، پخته و باتجربه است، اين شراب خام هزار بار بهتر و عزيزتر از آن دوست رياکار پخته و کارآزموده است.
6- از ره افکندن: کنايه از گمراه کردن. شيخ: پير و مرشد صوفيه که از نگاه حافظ بار منفي دارد. تسبيح: – 8 / 206. مرغ: استعاره از انسان که مرغ باغ ملکوت بوده است.
اي شيخ رياکار، مرا با دانه هاي تسبيح و عبادت ظاهري خود گمراه مکن که اگر انسان، زيرک و هوشيار باشد، هرگز در دامي گرفتار نخواهد شد.
7- سر چيزي يا کاري داشتن: کنايه از قصد و توجّه به امري داشتن. مبارک: خجسته و نيکو و ايهام تناسبي با غلام نيز دارد؛ چه نام غلامان را مبارک مي نهادند. بين بخرم و مفروش تضادّ است.
قصد خدمت کردن به تو دارم؛ مرا با لطف و عنايت خود بخر و از دست مده؛ زيرا که بنده ي خوش يمن و مبارکي چون من کمتر به دست مي آيد.
8- بين شکايت و حکايت جناس لاحق است.
به کجا شکايت ببرم؟ با چه کسي اين ماجرا را در ميان بگذارم؟ که لب شيرين تو مايه ي حيات ما بود، ولي افسوس که دوامي نداشت.
9- تير مژگان: اضافه ي تشبيهي، مژگان به تير مانند شده است.
اي معشوق، تير مژگان خود را پرتاب کن و خون حافظ عاشق را بريز؛ زيرا هيچ کس از چنين قاتلي انتقام نخواهد گرفت.