• شماره 469

1- اتت: فعل ماضي مفرد مؤنّث غايب، آمد. روائح: جمعِ رائحه، بوهاي خوش. رند: نام درخت خوش بوست و مخصوص نواحي برّي است، از اصمعي منقول است که به عود هم رند گويند. حمي: قرق گاه، علف زاري که حکّام براي چراي چهارپايان خود از غير منع کنند، استعاره از محلّ اقامت معشوق. زاد: فعل ماضي مفرد مذکّر غايب، افزون شد. غرام: عشق و عاشقي، شيفتگي.

بوهاي خوش درخت رند از منزل گاه يار آمد و به مشام رسيد و عشق و اشتياقم افزون گشت. جان شيرين و گرامي فداي خاک درگاه دوست باد.

2- سلامت: عافيت، نجات و رستگاري، تقوا و پارسايي. مبلّغ: رساننده. سعاد: نام معشوقه اي است در شعر عرب و از عرايس الشّعر است مانند ليلي، شيرين و غيره.

سخن و پيام دوست را شنيدن سبب نيک بختي و عافيت است. کيست که سلام مرا به سعاد (معشوق) برساند؟

3- شام غريبان: اوّلين شبي که در غربت گذرانيده مي شود که شبي دلگير است. باده ي صافي: شراب پاکيزه ي سر خم است که به دُرد آميخته نباشد. آبگينه ي شامي: شيشه ي ساخته شده در شام و حلب که مرغوبيت داشته است، مجازاً شيشه ي شراب. بين شام و شامي جناس زايد است

اي يار، به مجلس شبانه ي عاشقان آواره و غريب بيا و اشک ديده ي مرا ببين که چگونه مانند شراب صاف و شفّاف در شيشه ي شامي قرار دارد.

4- اذا: ادات شرط، هرگاه، اگر. تغرّد: فعل ماضي، چهچهه زد، نغمه سرايي کرد. اراک: نام جايي است در نزديکي مکّه و نيز نام درختي است که از چوب آن مسواک مي سازند. طائر: پرنده. لاتفرّد: فعل ماضي، جدا و تنها نشود. روضها: باغ ها و چمنزارهاي آنجا (ذي الاراک). انين: ناله. حمام: کبوتر طوق دار.

هنگامي که پرنده ي خجسته و مبارک از جايگاه اراک شروع به نغمه سرايي کند، ناله ي کبوتر من از باغ ها و چمنزارهاي آنجا دور و جدا مباد.

5- رأيت: فعل ماضي متکلّم وحده، ديدم. هضبات: جمعِ هَضبة، پشته ها و تپّه ها. حمي: – همين غزل بيت اوّل. قباب: جمعِ قبّه، گنبدها و در اينجا مراد گري خيمه هاست. خيام: جمعِ خيمه، خيمه ها.

6- قدمت: فعل ماضي مفرد مخاطب، آمدي، وارد شدي، قدم رنجه فرمودي. قدوم: آمدن و از سفر برگشتن. نزلت: فعل ماضي مفرد مخاطب، فرود آمدي و وارد شدي. مقام: جا و منزل.

چه خوش و دل پذير است آن لحظه اي که تو بيايي و من به تو سلامت باد و خوش آمد بگويم. آمدي چه خوش آمدي و به بهترين جايگاه فرود آمدي.

7- بعدت: فعل ماضي متکلّم وحده، دور شدم. صرت: فعل ماضي، گرديم و گشتم. ذائب: اسم فاعل، ذوب شونده.

از تو دور و جدا افتادم و مانند هلال ماه ذوب شدم، هر چند چهره ي زيباي ماه گونه ات را کاملاً نديدم.

8- دعيت: ماضي مجهول، خوانده شدم. خلد: – 6 / 419. ناقص: شکننده. عهد: پيمان. ماتطيّب: خوش و گوارا نشد. نفسي: وجود من. استطاب: فعل ماضي، خوش شد. منام: خواب، خواب گاه.

و اگر به بهشت خوانده شوم، در حالي که پيمان شکن باشم، خوشحال نمي شوم و خواب بر من گوارا نخواهد شد.

9- اميدوارم که به کمک بخت مساعد و نيک به زودي تو را ببينم؛ در حالي که تو به فرمانروايي شادماني و من به بندگي شاد و خرسندم.

10- سلک: رشته. درّ: مرواريد. خوشاب: آبدار و درخشان. نغز: خوب و خوش. سبق کردن: پيشي گرفتن. نظم: به رشته کشيدن مرواريد، شعر. نظامي: حکيم و شاعر معروف قرن ششم که خمسه ي او معروف است. بين نظم و نظامي صنعت اشتقاق است.

اي حافظ، شعر خوش و دل پذير تو مانند رشته ي مرواريد آبدار و درخشان است که به هنگام لطافت و زيبايي حتّي از شعر نظامي نيز پيشي مي گيرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا