- شماره 467
1- مي عشق: اضافه ي تشبيهي، عشق به مي مانند شده است. پخته شدن: کنايه از فهميده و کامل شدن. خام: – 4 / 66 و با پخته تضادّ است.
از آن شراب عشق که اگر هر عاشق خام و بي تجربه اي از آن بنوشد، پخته و باتجربه مي شود، هر چند ماه رمضان است، جامي بياور تا بنوشيم و مست و پخته شويم.
2- شمشاد: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق و زلف پيچيده و تابدار او را بدآن تشبيه کرده اند. ساعد: قسمتي از دست که بين مچ و آرنج باشد، ساق دست. سيم اندام: سيمين تن، داراي اندامي چون نقره سفيد.
روزها سپري شد، ولي هنوز من بيچاره نتوانسته ام گيسوي معشوق شمشاد قدي و بازوي يار سفيداندامي را بگيرم و کامياب شوم.
3- صحبت: مصاحبت و هم نشيني. موهبت: لطف و بخشش. شدن: رفتن. انعام: نعمت.
اي دل، هر چند ماه روزه مهماني عزيز و گرامي است، ولي مصاحبتش را لطف و بخشش و رفتنش را نعمت بدان.
4- مرغ زيرک: مرغ دانا، استعاره از انسان باهوش و زيرک. خانقه: خانقاه – فرهنگ. وعظ: – 4 / 164.
اکنون که ماه رمضان است، هيچ انسان هوشياري در اطراف خانقاه نمي گردد؛ زيرا که در هر مجلس وعظِ اين زاهدان و صوفيان ريايي دامي نهاده شده است.
5- زاهد: پارسا، بي ميل به دنيا – زهد در فرهنگ. دميدن: طلوع کردن. بين صبح و شام تضادّ است.
خواجه زاهد عبوس و تندخو را به شب و انسان هاي خندان و شاد را به صبح مانند کرده است و مي فرمايد: از زاهد رياکار بدخو شکوه اي ندارم؛ زيرا رسم اين گونه است که وقتي خورشيد طلوع مي کند و صبح مي شود، به دنبال آن شب از راه مي رسد و جاي آن را مي گيرد.
6- خراميدن: با ناز و تکبّر و تبختر راه رفتن. چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. پيک صبا: اضافه ي تشبيهي، صبا و باد صبحگاهي، به پيک و قاصد مانند شده است.
اي باد صبا که پيک عاشقاني، هنگامي که معشوق زيباي من به قصد تماشاي باغ و گلزار با ناز و کرشمه مي رود، از من به او اين پيام را برسان،
7- حريف: يار يک دل و يک رنگ، دوست هم پياله و باده نوش. مي صاف و درد: – 4 / 44. کشيدن: نوشيدن. دردآشام: کسي که جام شراب را تا ته سر مي کشد، باده نوش قهّار، کنايه از رند عاشق پيشه ي مست.
آن يار باده نوشي که شب و روز شراب صاف و روشن مي نوشد، آيا مي شود که روزي از اين عاشق مست و دُردي کش خود يادي کند؟
8- آصف: – 7 / 25. کام: مراد و آرزو و در معني دهان که در اينجا مراد نيست، با دل ايهام تناسب است.
اي حافظ، اگر آصف روزگار داد و انصاف دل تو را ندهد و حقّ آن را ادا نکند، به سختي مي تواني از يار خودکامه و ستمگر خود کامياب شوي.