- شماره 444
1- ظريفان: جمعِ ظريف، خوش طبعان و بذله گويان، زيبارويان. نگار: – 6 / 15. صلا: آواز دادن و فراخواندن، دعوت به ميهماني.
شهري است پر از زيبارويان خوش طبع و بذله گو و از هر طرف معشوق دلربايي جلوه گري مي کند. دوستان، اينک آواز عشق از هر سو بلند است. اگر مي خواهيد کاري کنيد، اکنون وقت مناسبي است.
2- چشم فلک: استعاره ي مکنيّه. طرفه: زيبا و شگفت انگيز. خوب: زيبا.
چشم روزگار معشوقي زيباتر و دلرباتر از اين نخواهد ديد و نگاري دل فريب تر و زيباتر از اين نيز نصيب کسي نخواهد شد.
3- خاکيان: موجودات خاکي، آدم ها. غبار بر دامن نشستن: کنايه از آزرده و اندوهگين شدن. بين خاک در «خاکيان» با غبار تناسب است.
آيا کسي تا حال ديده است که تني از روح و جان ترکيب شده باشد؟ از خدا مي خواهم که هرگز غبار اندوهي از موجودات خاکي بر دامن معشوق ننشيند و هيچ گاه آزرده خاطر نگردد؛ يعني جسم او مثل روح، پاک و لطيف است.
4- شکسته: دردمند و پريشان حال، رنجيده و ناکام. کم: که مرا. غايت: نهايت، انتها. توقّع: اميد و آرزو، درخواست. کنار: آغوش.
عاشق دل شکسته و رنجوري چون مرا چرا از نزد خود مي راني و دور مي کني؟ در حالي که نهايت انتظار و آرزوي من از تو بوسه اي و در آغوش کشيدني بيش نيست.
5- بي غش: خالص و ناب. نوبهار: – 6 / 235.
شراب، پاک و خالص است. آن را بگير و بنوش و وقت خوشي است، شتاب کن؛ زيرا سال ديگر چه کسي اميدوار است که به نوبهار برسد؟
6- حريفان: جمعِ حريف، دوستان يک دل و يک درنگ، ياران هم پياله و باده نوش. لاله: – 9 / 58. گل: گل سرخ. بين ياد و يار جناس مطرّف است.
خواجه لاله و گل را از جهت رنگ و شکل به جام شراب مانند کرده است و مي فرمايد: ياران باده نوش يک دل، در باغ، هرکدام جام شرابي به ياد چهره ي زيباي معشوقي در دست گرفته اند و مي نوشند.
7- گره گشادن: کنايه از حلّ مشکل کردن. نمودن: آشکار کردن. صعب: دشوار.
چگونه گره ي عشق را باز کنم و راز آن را آشکار نمايم؟ دردي بسيار سخت و جانکاه و کاري بس دشوار و جان فرساست.
8- شوخ: معشوق زيباي گستاخ و بي پروا. ديار: جمعِ دار، خانه ها، شهر و سرزمين.
هر تار موي حافظ در دست گيسوي تابدار معشوق گستاخ و بي پروايي است. در چنين شهر و دياري مشکل مي توان نشست و آرام و قرار گرفت.