- شماره 442
1- کمينه: کمترين. پيشکش: هديه.
سوگند به جان او که اگر اختيار جانم در دستم بود، کمترين هديه و پيکش من به غلامان او همين جان شيرينم بود.
2- اگر زندگي گران بها جاودانه بود، آنگاه مي گفتم که خاک پاي يار چه قدر باارزش است؛ يعني زندگي جاويد خود را فداي خاک پاي يار مي کردم.
3- سرو: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند. سوسن: – 6 / 43.
اگر سرو مانند سوسن آزاده ده زبان مي داشت، به بندگي يار سروقامت اعتراف مي کرد و او را از خود بالاتر مي شمرد.
4- باري: در معني تمنّاست، اي کاش.
او را به خواب هم نمي بينم، چه رسد به اينکه به وصالش برسم! وقتي ديدار ميسّر نمي شود و وصال دست نمي دهد، اي کاش او را در خواب مي ديدم.
5- طرّه: موي جلوي پيشاني، زلف تابدار و آراسته. تيره خاکدان: کنايه از دنيا.
اگر دل عاشق، گرفتار زلف تابدار و زيباي او نمي شد، کي مي توانست در اين دنياي تيره ي فاني آرام و قرار يابد؟
6- مهر: خورشيد. فلک: آسمان. آفاق: جمعِ افق، کرانه ها و جهان.
يار از جهت زيبايي صورت مانند خورشيد آسمان در همه ي عالم بي نظير است. اي کاش که در دلش ذرّه اي مهرباني بود.
7- لمعه: پرتو و روشني.
اي کاش آن يار گرامي مانند پرتو نور به درون خانه ي من وارد مي شد تا حکم و فرمان او را اجرا کنم و بر ديده قرار دهم.
8- از پرده برون افتادن: کنايه از آشکار شدن. ناله: – 2 / 123. مرغان صبح خوان: کنايه از بلبلان. بين پرده و ناله در اصطلاح موسيقي که در اينجا مراد نيست، با خواندن در «صبح خوان» ايهام تناسب است.
اگر حافظ با مرغان سحرخوان هم دم و هم نوا نمي شد، ناله ي او کي آشکار مي گشت و او را رسوا مي ساخت؟