• شماره 435

1- مدّعي: – 8 / 33.

اسرار عشق و مستي را به مدّعي لاف زن نگوييد و فاش نسازيد تا در درد بي خبري و خودپرستي خود بميرد.

2- سرآمدن: به پايان رسيدن. نقش مقصود خواندن: کنايه از پي بردن به هدف و وضع و حال موردنظر. کارگاه: – 6 / 320. کارگاه هستي: اضافه ي تشبيهي، جهان و هستي به کارگاه مانند شده است.

عاشق شو، وگرنه يک روز کار دنيا به پايان مي رسد و عمرت سپري مي شود؛ در حالي که هنوز نتوانستي هدف از آفرينش خود را در اين عالم که همان عشق ورزيدن است، دريابي و به هدف مورد نظر خود برسي؛ پس وقت را غنيمت بدان و به کار عشق بپرداز.

3- دوش: ديشب. صنم: بت و بت استعاره از معشوق زيبارو که عاشق، او را تا حدّ پرستش مي پرستد. خوش: زيبا و دل پسند، شاد و مسرور. مغان: پيشوايان و موبدان دين زردشتي. بين صنم، کافران و بت تناسب است.

ديشب در بزم عيش مغان، آن معشوق زيباروي دل فريب چه خوش گفت که اي عاشق، اگر بت نمي پرستي و کافر نيستي، پس آمدن تو به اين مجلس براي چيست و با کافران چه کار داري؟

4- خدا را: به خاطر و براي خدا. سياه: ايهام دارد: 1- زلف سياه 2- غلام سياه. درازدستي: کنايه از ستمگري. بين سياه در معني غلام با سلطان تضاد و در معني زلف با دراز تناسب است که به درازي زلف اشاره دارد.

اي پادشاه من، به خاطر خدا زلف سياه تابدارت دل ما را شکست و به زنجير کشيد. تا کي بايد سياهي در حقّ ما اين چنين جور و ستم روا دارد؟

5- گوشه: – 5 / 44. مستور: اسم مفعول از سَتر، آن که حجاب دارد و تقوا پيشه کرده است. نرگس: – 5 / 24. سلامت: عافيت، نجات و رستگاري. بين مستور و مستي تضادّ است.

تا زماني که چشمان زيباي مست تو با ما اسرار عاشقي و مستي را بيان مي کند، چگونه مي توان در کنج عافيت پرهيزکار و باتقوا ماند؟

6- سرکشي: تکبّر و غرور.

آن روز که از ناز و تکبّر با ما هم نشين نمي شدي و مغرورانه مي رفتي، اين فتنه و آشوب ها را که امروز برخاسته است، پيش بيني مي کردم.

7- چون برق: برق آسا، مانند برق، سريع و شتابان. کشاکش: کشمکش و ماجرا.

اي حافظ، سرانجام، عشق، تو را به دست طوفان بلا و مصيبت مي سپارد. آيا تصوّر کردي که مانند برق به سرعت از اين ماجرا و کشمکش عشق رها شدي؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا