- شماره 437
1- حور: – 2 / 125. روايت: حديث و نقل سخن، قصّه و داستان. بين قصّه، حکايت و روايت و بين بهشت و حور تناسب و بين کويت و رويت جناس لاحق است.
اي کسي که قصّه ي بهشت تنها اندکي از داستان کوي تو و توصيف زيبايي حوران بهشتي روايت کوتاهي از زيبايي دل فريب توست،
2- انفاس: جمعِ نفس. انفاس عيسي: – 6 / 57. لب لعل: اضافه ي تشبيهي، لب از جهت سرخي به لعل مانند شده است. لطيفه: نکته ي باريک و ظريف، هر چيز تازه و بديعي که به ذهن خطور کند و در بيان نگنجد. خضر: – 8 / 39. آب خضر: – آب حيات در فرهنگ. نوش: شهد و عسل، هر چيز شيرين. کنايت: اشاره و رمز، سخن سربسته و پوشيده.
دم جان بخش عيسي تنها نکته ي باريک و ظريفي از لب لعل گون تو و آب حيات بخش خضر اشاره و رمزي از لب شيرين و دلرباي توست.
3- خصال: جمعِ خصلت، خوي ها و عادت ها. آيت: نشانه. بين غصّه و قصّه جناس لاحق است.
هر ذرّه از دل من داستاني از غم هاست، ولي هر سطري از دفتر خلق و خوي تو نشانه اي از رحمت و بخشايش الهي است.
4- عطرساي: عطرساينده، عطرافشان و معطّرکننده. روحانيان: اهل معنا و حقيقت، عارفان. رعايت: مراعات و ملاحظه، توجّه و رسيدگي.
اگر بوي خوش تو حال گل را مراعات نمي کرد و التفاتي نمي نمود، کي مي توانست در بزم اهل دل اظهار وجود کند و عطرافشاني نمايد؟
5- سوختن: کنايه از سخت در رنج بودن، بر اثر آتش عشق سوختن. صبا: نسيم صبحگاهي.
در آرزو و اشتياق رسيدن به خاک درِ دوست سوختيم. اي باد صبا، به ياد داشته باش که ما را ياري نکردي و با وزش خود خاکي از درگاه يار براي ما نياوردي.
6- مايه: سرمايه. کفايت: شايستگي و لياقت، از عهده برآمدن کار.
اي دل، بيهوده دانش و عمر خود را به باد دادي و تلف کردي؛ سرمايه ي فراواني در اختيار داشتي، ولي به خوبي و شايستگي از آن استفاده نکردي.
7- آفاق: جمعِ افق، کرانه ها، جهان. آتش درون: آتش دل.
بوي دل سوخته و عاشقم سراسر عالم را فراگرفت و سرانجام اين آتش دل من به ديگران هم سرايت خواهد کرد.
8- خيال: تصوّر چيزي در ذهن هنگامي که در پيش چشم نباشد، تصوير معشوق. دست دادن: کنايه از حاصل شدن و ميسّر گشتن.
اي ساقي، شراب بده تا بنوشم و مست گردم که اگر در آتش هم خيال چهره ي زيباي معشوق برايم ميسّر شود، از دوزخ شکايتي ندارم.
9- مراد: خواست و آرزو. کرشمه: – 8 / 249. عنايت: لطف و توجّه.
آيا مي داني که آرزو و خواست حافظ از بيان اين همه درد و غصّه چيست؟ براي اين است که از تو ناز و عشوه اي و از جانب شاه لطف و توجّهي ببيند.