- شماره 430
1- قمري: نام پرنده اي از فاخته کوچک تر و طوق دار و بسيار مأنوس و خوش منظر و خوش آواز که به آن يا کريم هم گفته مي شود. (لغت نامه). علاج: درمان و بهبودي. کي: داغ و آن آهن تافته اي است که بر بعضي جراحات زنند. آخر الدّواء الکيّ: ضرب المثل عربي است، آخرين علاج و درمان داغ کردن است. براي غم بردن مي و علاج بودنش – 8 / 149. بين قمري در معني اصطلاح موسيقي که در اينجا مراد نيست، با صوت در اصطلاح موسيقي ايهام تناسب است.
همان گونه که براي جراحت هاي ناعلاج داغ مي گذاشتند، خواجه نوشيدن شراب را درمان دردهاي سخت و کهنه مي داند و مي فرمايد: اگر با صوت و نواي بلبل و قمري شراب ننوشي، چگونه مي توانم تو را درمان کنم؟ که گفته اند آخرين راه درمان، همانا داغ کردن است.
2- رنگ و بو: کنايه از شوکت و جلال، رونق و صفا، زيبايي. رهزنان بهمن و دي: اضافه ي تشبيهي، ماه بهمن و دي به راهزنان مانند شده است.
از رونق و زيبايي هاي فصل بهار براي خود اندوخته اي فراهم کن، زيرا که راهزنان زمستاني به سرعت از راه مي رسند و رنگ بوي بهار را به تاراج مي برند.
3- نقاب برافکندن: ظاهر و آشکار شدن. هو هو زدن: آواز برآوردن. هي هي: شبه جمله است که براي شگفتي به کار مي رود.
وقتي که گل نقاب خود را برافکند و شکوفا شد و مرغ شروع به نغمه سرايي کرد، تو نيز جام شراب را از دست نده و آن را ترک نکن. هوشيار و آگاه باش. مشغول چه کاري هستي؟
4- حسن: جمال و زيبايي. جم: – 4 / 28. افسر: تاج. کي: – 5 / 101.
شکوه و جلال سلطنت و زيبايي تا کي مي تواند پايدار و پابرجا بماند؟ از تاج و تخت جم و کي، تنها نامي و سخني باقي مانده است.
5- خزينه داري: نگهباني از گنج و ثروت. ميراث خوارگان: وارثان، کساني که ارث مي برند. قول: – 5 / 146. مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده. فتوا: – 7 / 244. دف: – 5 / 158.
خواجه مستي و عيش و دم غنيمتي بودن را عين ايمان مي داند و مي فرمايد: به قول رامشگر و ساقي و به فتواي دف و ني، نگه داري از مال و ثروت براي وارثان عين کفر است.
6- سفله: پست و فرومايه. مروّت: جوانمردي. شيئه لاشي: چيز او چيز نيست؛ يعني چيزي را که مي بخشد، ناچيز و بي ارزش است.
روزگار چيزي را که مي دهد، روزي آن را بازپس مي گيرد؛ پس تو نيز از دنياي پست و فرومايه انتظار بخشش و گذشت نداشته باش؛ زيرا آنچه را که مي بخشد، بسيار ناچيز و بي ارزش است.
7- جنة المأوي: بهشت پنجم از هشت بهشت است و خواجه در اينجا به معني مطلق بهشت به کار برده است – 6 / 419. عشوه خريدن: کنايه از فريب خوردن، خريدار نيرنگ بودن.
بر ايوان جنة المأوي نوشته اند: هرکس که فريب دنياي فاني را بخورد و خريدار نيرنگ آن باشد، واي به حال او.
8- سخا: سخاوت و بخشندگي. طي کردن: در هم پيچيدن. حاتم طي: – 9 / 429. به شادي کسي خوردن: – 8 / 123. بين سخا و سخن جناس مطرّف و بين دو «طي» جناس تامّ است.
بخشش و جوانمردي از بين رفت. سخن در هم بپيچم و کوتاه کنم. شراب کجاست تا به شادي روح و روان حاتم طايي بنوشم و مست گردم؟
9- بخيل: خسيس و ممسک. بوي چيزي يا کسي شنيدن: کنايه از بهره و نصيب بردن از چيزي يا کسي. کرم ورزيدن: بخشش کردن. والضّمان عليّ: ضمانت آن به عهده ي من.
انسان خشيس و ممسک هرگز بهره اي از معرفت و رحمت خدا نمي برد؛ پس اي حافظ، بيا و جام باده بگير و بنوش و به ديگران هم ببخش. ضمانت بخشش گناهت بر عهده ي من.