- شماره 429
1- قدح: جام و پياله ي شراب. لاله: – 9 / 58. قدح لاله: اضافه ي تشبيهي، لاله به قدح و پياله ي شراب مانند شده است. طامات: – 2 / 275. خرافات: جمعِ خرافه، سخنان بي پايه و اساس، حکايت هاي دروغين.
ساقي بيا که فصل بهار فرارسيد و جام سرخ لاله از شراب پر شد. تا چه وقت به لاف و گزاف هاي بي اساس صوفيان رياکار و خرافات و سخنان بي سر و ته گوش دهيم؟
2- کبر: غرور. ناز: فخرفروشي. قبا: – 5 / 50. قيصر: لقب پادشاهان روم، در اينجا خواجه به پادشاه خاصّي از روم نظر ندارد. طرف: گوشه. کي: در لغت به معني پادشاه است، لقب پادشاهان کياني است و در اينجا به شخص خاصّي اشاره ندارد.
ناز و تفاخر و غرور را ترک کن که زمانه هم چين قباي قيصر و هم گوشه ي کلاه کي را بسيار به خود ديده است.
3- مرغ چمن: کنايه از بلبل. مست: بي خويش و بي قرار. هان و هي: هر دو شبه جمله است که براي تنبيه و آگاهي به کار مي رود، بدان و آگاه باش. خواب عدم: اضافه ي تشبيهي، عدم به خواب مانند شده است. بين هشيار و مست و بين بيدار و خواب تضادّ است.
بدان و آگاه باش که بلبل، مست و بي خويش شد. بيدار و هوشيار شو که خواب مرگ و نيستي به سرعت در پي خواهد آمد.
4- خوش: زيبا و دل پسند، شاد و مسرور. نازکانه: ظريفانه و با لطافت. چميدن: خراميدن و با ناز راه رفتن. نوبهار: – 6 / 235. شاخ نوبهار: مي تواند استعاره از معشوق زيبا باشد. دي: مجازاً زمستان و باد دي مي تواند استعاره از سختي ها و ناملايمات روزگار باشد.
اي شاخه ي تاز رسته ي نوبهاري، چه زيبا و دل پسند و با ناز مي خرامي و راه مي روي، اميد است که هرگز از باد زمستاني آشفته و پريشان نشوي.
5- مهر چرخ: محبّت روزگار و فلک، ايهامي نيز به خورشيد فلک دارد. شيوه: روش، «کرشمه و ناز» (لغت نامه)
بر مهر و محبّت روزگار و شيوه ي او هيچ اعتمادي نيست؛ واي بر کسي که از مکر و حيله اش خود را در امان بداند و آسوده خاطر باشد.
6- کوثر – 8 / 65. حور: – 2 / 125.
همان گونه که امروز ساقي زيباروي و جام شراب از آن ماست، فرداي قيامت نيز شراب حوض کوثر و حوران زيباي بهشتي براي ما خواهد بود.
نصيبِ ماست بهشت، اي خداشناس برو
که مستحقِّ کرمت، گناه کارانند
(غزل 5 / 195)
7- صبا: نسيم صبحگاهي. صبي: کودکي و جواني. جان دارو: داروي جان و روح، نوش دارو که بخشنده ي حيات است و در اينجا کنايه از شراب. غم بردن مي: – 8 / 149. صبّي: مصغّر صَبِّي، کودک خردسال. (لغت نامه) و در اينجا شايد مراد خواجه مغ بچه يا ترسابچه باشد. بين صبا و صبي صنعت شبه اشتقاق و با کمي تسامح جناس ناقص است و هم چنين بين صبي و صبّي صنعت اشتقاق است.
باد صبا از دوران کودکي و جواني ياد مي کند؛ پس از کودک خردسال، جام شرابي به من بده تا بنوشم و مست گردم و غم دل را از ياد ببرم.
8- حشمت: شکوه و جلال. سپردن: پايمال و لگدکوب کردن. فرّاش: صيغه ي مبالغه، آن که فرش و بساط را گسترد. فرّاش باد: اضافه ي تشبيهي، باد به فرّاش مانند شده است. پي: پا.
به شکوه و جلال و سلطنت نگاه مکن که به زودي فرّاش باد صبا هر گلبرگ آن را به زير پا لگدکوب و پايمال خواهد کرد.
9- حاتم طي: حاتم طايي، منسوب به قبيله ي طي، از جوانمردان و بخشندگان دوره ي جاهليّت عرب است و در سخاوت و کرم بدو مثال زنند. طي کردن: در هم پيچيدن. بين دو «طي» جناس تامّ و بين حاتم طي و بخيلان به نوعي تضادّ است.
به ياد حاتم طايي جام بزرگ شراب را بده تا بنوشيم و مست گرديم و با آن، نامه ي سياه بخيلان گناه کار را در هم بپيچيم و به کناري بنهيم و از آنها ديگر ياد نکنيم،
10- حسن: جمال و زيبايي. لطافت: نرمي و لطف، طراوت و تازگي. ارغوان: – 5 / 14. لطف مزاج: لطافت و نرمي طبع و سرشت. خوي: عرق. بين لطافت و لطف صنعت اشتقاق است.
از آن شرابي که به ارغوان زيبايي و طراوت بخشيد و لطافت طبعش به صورت عرق بر چهره ي گل ارغوان نمايان شد.
11- مسند: تخت و تکيه گاه، کمر بستن: کنايه از آماده ي خدمت شدن، بندگي و غلامي کردن.
تخت و تکيه گاه خود را به باغ ببر، زيرا که در آنجا سرو به خدمت ايستاده و ني کمر بندگي را بسته است.
12- حديث: سخن، شعر. سحر: جادو. خوش: زيبا و دل پسند. حد: مرز، طرف و سو.
اي حافظ، سخن و شعر افسونگر و دل نشين زيبايت تا مرز مر و چين و اطراف روم و ري نيز رسيد.