- شماره 424
1- نور ديده: کنايه از وجود بسيار عزيز و گرامي، محبوب. مونس: يار و هم دم. قلب رميده: قلب آشفته و پريشان و بي قرار.
اي معشوقي که نور چشم و عزيز جاني، مرا رها مکن و از من جدا مشو؛ زيرا وجود تو سبب آرامش جان و هم دم دل شيدا و بي قرار من است.
2- دست از دامن کسي برنداشتن: کنايه از ترک و رها نکردن کسي. صبوري: صبر و شکيبايي. پيراهن صبوري: اضافه ي تشبيهي، صبوري به پيراهن مانند شده است.
عاشقان تو هرگز دست از دامن تو برنمي دارند و تو را رها نمي کنند؛ زيرا که پيراهن صبر و شکيبايي آنها را پاره کرده اي؛ يعني همه ي آنها در عشق تو بي تاب و بي قرارند.
3- غايت: انتها و نهايت. خوبي: زيبايي.
اميدوارم که از چشم زخم بخت و اقبال خود آسيبي نبيني؛ زيرا که در دل فريبي و دلربايي به نهايت زيبايي رسيده اي؛ تا جايي که ممکن است بخت و اقبال به تو حسادت کند.
4- مفتي: فتوادهنده، فقيهي که در امور شرعي فتوا مي دهد.
اي حاکم شرع و مفتي زمان، مرا از عشق ورزيدن به يار منع مکن، عذر تو را مي پذيرم؛ زيرا که تو او را نديده اي و از زيبايي و دلبري او بي خبري.
5- پا از گليم خويش کشيدن: کنايه از حدّ و مرز خود تجاوز کردن.
اي حافظ، مگر پايت را بيش از حدّ خود دراز کرده اي که يار، تو را سرزنش و مؤاخذه کرد؟