- شماره 419
1- وصال: پيوند با محبوب – فرهنگ.
وصال معشوق از عمر جاودانه بهتر است. خدايا، آن چيزي را به من عطا کن که برايم بهتر و نيکوتر است.
2- معشوق با شمشير جفا مرا زد و آزرده خاطر ساخت، ولي من به کسي نگفتم؛ زيرا بهتر است که راز دوست را از دشمن پنهان کنيم.
3- داغ بندگي: نشان و علامت بندگي و غلامي و آن علامتي بوده است که در قديم با آهن گداخته بر روي بدن غلامان مي گذاشتند. در: درگاه و آستان. ملک: پادشاهي و سلطنت.
به جان معشوق سوگند که اگر با داغ بندگي او بر اين درگاه بميرم، بسيار بهتر از پادشاهي اين عالم است.
4- خدا را: به خاطر و براي خدا. طبيب: استعاره از معشوق، از آن جهت که درمان درد عاشق در نزد اوست.
به خاطر خدا از طبيب من بپرسيد که سرانجام چه وقت اين رنجور عشق بهبود مي يابد و به وصال مي رسد؟
5- سرو: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند. ارغوان: – 5 / 14.
خاک آن گِلي که معشوق سروقامت بر آن قدم گذاشت و پايمالش کرد، بسيار بهتر از خون گل ارغوان است.
6- خلد: از نام ها و صفات بهشت است که در لغت به معني جاودان و هميشگي است و در قرآن کريم بارها از آن ياد شده است، نام بهشت اوّل از هشت بهشت است که عبارتند از: 1- خلد 2- دارالسّلام 3- دارالقرار 4- جنّت عدن 5- جنّة المأوي 6- جنّة النّعيم 7- علّيّين و 8- فردوس. زاهد: پارسا، به ميل به دنيا – زهد در فرهنگ. زنخدان: چانه – 6 / 2.
اي زاهد رياکار، مرا به بهشت جاودان مخوان که سيب زنخدان معشوق زيبا و دل فريب براي من بسيار بهتر از آن باغ و بوستان است.
7- دولت: سعادت و اقبال.
اي دل، به واسطه ي آنکه سعادت هميشگي بسيار بهتر و نيکوتر است، تو نيز پيوسته گداي کوي معشوق باش و او را ترک مکن.
8- سرتابيدن: کنايه از روي گردانيدن. راي: فکر و انديشه، تدبير. بخت جوان: اين ترکيب را به دو گونه مي توان معنا نمود: 1- اگر «جوان» صفت باشد، به معني بخت و اقبال خوب و مساعد است. 2- اگر «جوان» اسم باشد، به معني بخت و سعادت شخص جوان است. بين پير و جوان تضادّ است.
اي جوان، از شنيدن پند و اندرز انسان هاي پير و باتجربه روي مگردان، زيرا که تدبير پير از بخت جوان بسيار بهتر است.
نصيحت گوش کن جانا، که از جان دوست تر دارند
جوانانِ سعادتمند پندِ پيرِ دانا را
(غزل 7 / 3)
9- مرواريد گوش: اين ترکيب را دو گونه مي توان معنا نمود: 1- اضافه ي تشبيهي، گوش از جهت سفيدي و درخشندگي، به مرواريد مانند شده است. 2- مرواريدي که به عنوان گوشواره از گوش مي آويزند. بين چشم و گوش تناسب است.
يک شب آن معشوق زيبا مي گفت که هيچ چشمي در جهان بهتر از مرواريد گوش من نديده است.
10- زنده رود: زاينده رود، رود معرفي است که از وسط اصفهان مي گذرد. آب حيات: – فرهنگ.
اگرچه زاينده رود آب حيات است، ولي شيراز ما از اصفهان بهتر است.
11- هرچند سخن در دهان يار و دوست شيرين است، وليکن سخن و شعر حافظ از آن شيرين تر و بهتر است.