- شماره 417
1- عيش: شادي و خوشي. مدام: ايهام دارد: 1- پيوسته 2- شراب. لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ، استعاره از لب معشوق. کام: مراد و آرزو. به کام بودن کار: کنايه از مطابق دل خواه و ميل بودن، به مراد رسيدن و مقصود حاصل شدن. بين کار و کام جناس مطرّف است.
از لب لعل گون دل پذير معشوق پيوسته در خوشي و شادي ام و خدا را سپاس که کارم مطابق ميل و آرزوست.
2- بخت: سعادت و اقبال. سرکش: طغيانگر و نافرمان. تنگ: سخت و محکم. بر: آغوش. کشيدن: نوشيدن. بين سر در «سرکش» با «بر» تناسب و از جهتي هر دو با «زر» جناس لاحق اند و نيز بين کش در «برکش» به معني بغل و آغوش که در اينجا مراد نيست، با «سر» و «بر» ايهام تناسب است.
اي بخت نافرمان و طغيانگر، اگر فرصتي برايت دست داد، معشوق را سخت در آغوش بگير. گاه جام طلايي شراب نوش و گاه لب لعل گون و دل پذير او را ببوس.
3- رندي: لاابالي گري و بي قيدي، رسوايي – فرهنگ. افسانه کردن: شهره کردن و مشهور ساختن. پيران: جمعِ پير و پير مرشد و راهنماي سالکان – فرهنگ. شيخان: جمعِ شيخ و شيخ پير و مرشد صوفيه که از نگاه حافظ بار منفي دارد.
پيران و شيخان نادان و گمراه ما را به رندي و رسوايي مشهور عالم کردند.
4- زاهد: پارسا، بي ميل به دنيا – زهد در فرهنگ. توبه: – 1 / 141. فعل: کار و کردار. استغفرالله: از خداي خويش بخشايش مي جويم، کوتاه شده ي «اَستَغفِرُاللهَ رَبِّي وَ اَتُوبُ اِلَيهِ وَ اَسئَلُهُ التُّوبَةَ» بخشايش مي جويم از خداي خويش و باز مي گردم به سوي ا.
از دست کارهاي زاهد رياکار توبه کرديم و از کردار و عمل عابد فريب کار به خدا پناه برديم و طلب بخشايش کرديم.
5- اي معشوق هم چون جان عزيز، فراق و دوري تو را چگونه شرح دهم؟ چشمي دارم که پيوسته گريان است و جاني که هر لحظه صد آه و فغان از آن برمي خيزد.
6- مبيناد: فعل دعايي، الهي که هرگز نبيند. سرو: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند. عارض: چهره، دو طرف گونه و صورت.
غم و حسرتي که سرو از قامت موزون تو و ماه از چهره ي زيبا و دلرباي تو ديده است، الهي که کافر هرگز نبيند.
7- شوق: – 7 / 58. درس شبانه: درس سحر – 9 / 242. ورد: دعا، ذکري که کسي آن را پياپي زير لب تکرار نمايد.
شوق و اشتياق بوسيدن لب شيرين و جان بخش تو درس شبانه و ورد و دعاي سحرگاهي را از ياد حافظ برده است.