- شماره 418
1- باريدن: تيغ. کنايه از رسيدن بلا و مصيبت بسيار. ماه: استعاره از معشوق زيبار. گردن نهادن: کنايه از تسليم شدن. الحکم لله: فرمان خداي راست، شبيه اين تعبير در بسياري از آيات قرآن به کار رفته است؛ از جمله: قسمتي از آيه ي 40، سوره ي يوسف (12): اِنِ الحُکمُ اِلّا لِلّهِ، حکم جز حکم خدا نيست.
اگر در کوي آن معشوق زيبارو بر سر ما تيغ ببارد، تسليم هستيم، چرا که حکم از آن خداست.
2- ما هم راه و رسم پرهيزکاري و پارسايي مي دانيم، ولي با بخت و اقبال بد و ناسازگار خود چه چاره مي توان کرد؟
3- شيخ: پير و مرشد صوفيه که از نگاه حافظ بار منفي دارد. واعظ: ناصح و پنددهنده و از شخصيّت هاي منفي و دوست نداشتني حافظ است. قصّه کوتاه کردن: مطلب را به پايان رساندن، داستان را تمام کردن.
ما شيخ و واعظ را نمي شناسيم. يا جام شراب بده تا بنوشيم و مست گرديم يا ديگر سخن مگو و قصّه را کوتاه کن.
4- رند: شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. موسم گل: زمان و هنگام گل، فصل بهار. توبه: – 1 / 141. استغفرالله: – 4 / 417.
در فصل بهار رند و عاشق باشم و آنگاه توبه کنم؟! پناه بر خدا.
به عزمِ توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهارِ توبه شکن مي رسد، چه چاره کنم؟
(غزل 1 / 350)
حاشا که من به مَوسمِ گُل ترکِ مَي کنم
من لافِ عقل مي زنم، اين کار کَي کنم؟
(غزل 1 / 351)
5- مهر: ايهام دارد: 1- عشق و محبّت 2- خورشيد که در اين معني استعاره از صورت زيباست. عکس: تصوير و پرتو: آيينه رو: زيبارو، کسي که رويش هم چون آينه زيبا و نوراني است.
اي زيبارويي که چهره ي دل فريبت چون آينه مي درخشد، هرگز پرتو عشق و محبّت تو بر دل ما نيفتاد و نقش نبست، امان از دست دل جفاکار و بي رحم تو!
6- مرّ: تلخ. شعري: شعور داشتم و مي دانستم. حتّام: کوتاه شده ي حتّي ما، تا کي، تا چه زمان.
مرحوم علّامه محمّد قزويني در حاشيه ي ديوان نظرات مبسوطي درباره ي اين بيت دارند – (ديوان حافظ، قزويني – غني، 289)
صبر در فراق معشوق تلخ است و عمر فاني و ناپايدار. اي کاش مي دانستم که چه وقت او را خواهم ديد؟
7- خون خوردن: کنايه از غم و اندوه بسيار بردن و رنج و تعب کشيدن. گاه و بي گاه: وقت و بي وقت، پيوسته و دايم.
اي حافظ، اگر خواهان وصال يار هستي، پس چرا ناله و زاري مي کني؟ براي رسيدن به او بايد پيوسته خون دل بخوري و در رنج و سختي باشي.