- شماره 405
1- خرابات: – فرهنگ. پير خرابات: پير مي فروش که در نظر حافظ قطب و راهنماست – پير مغان در فرهنگ. صحبت: مصاحبت و هم نشيني. هوا: ميل و آرزو، عشق.
سوگند به جان پير مي فروش و حقّ دوستي و هم نشيني با او که در سرم چيزي جز آرزو و اشتياق خدمت کردن به او نيست.
2- مستظهر: پشت گرم و متّکي. همّت: دعا و توجّه دل – 12 / 12/
هرچند بهشت جاي گناه کاران نيست، باده بياور تا بنوشيم و مست گرديم که من به دعا و توجّه او پشت گرم و اميدوارم.
3- صاعقه: برق و آذرخش، آتشي که بر اثر رعد و برق به وجود آيد. چراغ صاعقه: اضافه ي تشبيهي، صاعقه به چراغ مانند شده است. سحاب: ابر، استعاره از پير خرابات و مغان است. آتش به خرمن زدن: کنايه از هستي به باد دادن. آتش محبّت: اضافه ي تشبيهي، محبّت و عشق به آتش مانند شده است. بين چراغ، روشن و آتش و بين صاعقه و سحاب تناسب و بين صاعقه و آتش با خرمن تضادّ است.
چراغ صاعقه ي آن ابر لطف و رحمت که بر خرمن هستي ما آتش عشق و محبّت انداخت، پيوسته روشن و برقرار باد.
4- اگر بر درگاه ميکده و خرابات سري افتاده ديدي، با پا مزن و آن را تحقير مکن؛ زيرا که قصد و نيّت او را نمي داني.
5- دوش: ديشب. سروش: جبرئيل، فرشته ي پيام آور. نويد: مژده. عالم: همگي و فراگير. فيض: در لغت به معني جوشش و ريزش است و در اينجا مجازاً لطف و بخشش. عام است فيض رحمت او: اشاره است به آيه ي 53، سوره ي زمر (39): قُل يا عِبادِيَ الَّذِينَ اَسرَفُوا عَلي اَنفُسِهِم لاتَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللهِ اِنَّ اللهَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً اِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيمَ، بگو اي بندگان من که بر زيان خويش اسراف کرده ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا خدا همه ي گناهان را مي آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.
بيا که ديشب در حال مستي و بي خودي، فرشته ي عالم غيب و ملکوت مژده داد که فيض لطف و رحمت او شامل همه خواهد شد.
6- معصيت: گناه و سرپيچي. زهد: پارسايي، پرهيزکاري، دوري از دنيا – فرهنگ. مشيّت: خواست و اراده ي حق. اين بيت نشان دهنده ي تفکّر جبري حافظ است – 8 / 37.
اين گونه به من مست و مدهوش با چشم حقارت نگاه مکن؛ زيرا که گناه و پارسايي، همه با خواست و اراده ي خداوند انجام مي شود.
7- توبه: – 1 / 141. خواجه: – 5 / 63. فرّ: – 4 / 123. دولت: بخت و اقبال، سلطنت و حکومت.
دل من تمايلي به پارسايي و توبه ندارد، ولي به خاطر خواجه و شکوه و جلال دستگاه او، در اين کار کوشش خواهيم کرد.
8- مدام: پيوسته و در معني شراب که در اينجا مراد نيست، با باده و خرابات ايهام تناسب است. خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ. در گرو بودن خرقه – 2 / 376. مگر: قيد تأکيد است، حتماً، همانا. خرابات: – فرهنگ. فطرت: سرشت و خميره.
پيوسته خرقه ي حافظ در گرو باده است. يقيناً سرشت او را از خاک ميخانه آفريده اند.