- شماره 401
1- خاک راه کسي شدن: کنايه از فرمانبر و مطيع کسي گشتن، در برابر کسي تواضع بسيار نشان دادن. دامن افشاندن: کنايه از ترک کردن و دور داشتن و نيز ناز و تبختر معشوق. دل گرداندن: کنايه از تغيير و رأي و نظر دادن. روي گردانيدن: کنايه از اعراض کردن و روي برتافتن.
وقتي در برابر او مطيع و متواضع مي شوم و خاک راهش مي گردم، با ناز و تفاخر مرا ترک مي کند و هنگامي که به او مي گويم نسبت به من تغيير عقيده بده و به سويم بيا و مهربان شو، از من روي برمي گرداند و دور مي شود.
2- رنگين: خوش آب و رنگ و زيبا. نماياندن: نشان دادن.
روي زيبا و خوش آب و رنگ خود را مانند گل به هرکس نشان مي دهد و اگر به او بگويم روي از بيگانه پنهان کن، روي از من مي پوشاند و مرا نامحرم مي داند.
3- نظر: نگاه. سير ديدن: کنايه از به حدّ کافي ديدن، نيک و خوب نگريستن. بين چشم، نظر و ببين تناسب است.
به چشم خود گفتم آخر يک بار او را سير تماشا کن. در پاسخ به من گفت: آيا مي خواهي که او با عتاب و قهر سيل اشک خونين از من جاري سازد؟
4- به خون کسي تشنه بودن: کنايه از خواهان مرگ کسي بودن. تشنه: مجازاً مشتاق و آرزومند. کام ستاندن: به مراد و مقصود رسيدن. داد ستاندن: حقّ خود را از کسي گرفتن.
معشوق مشتاق ريختن خون من است و من آرزومند بوسيدن لب هاي او. تا ببينم که چه پيش مي آيد. آيا من کامروا مي شوم، يا او به ستم مرا مي کشد و داد خود را مي ستاند؟
5- فرهاد: – 4 / 54. باک: بيم و ترس. شيرين: زيبا و دل نشين و در معني نام معشوق فرهاد که در اينجا مراد نيست، با فرهاد ايهام تناسب است.
اگر مانند فرهاد در راه عشق به يار به سختي جان دهم، باکي نيست؛ زيرا پس از من داستان هاي شيرين بسياري در عشق باقي خواهد ماند.
6- خاطر نازک: دل لطيف و ظريف. بين غم و خنده تضاد و بين شمع و خنده به مناسبت حرکت و لرزش شعله ي شمع تناسب است.
اگر مانند شمع پيش روي او از عشق جان بدهم، بر غم من مي خندد و شاد مي شود و اگر از او به سبب ستم رنجيده خاطرم گردم، دل لطيفش از من مي رنجد.
7- چيز مختصر: چيز کم و اندک، در اينجا کنايه از دهان تنگ و کوچک معشوق است – 5 / 68. بازماندن: مضايقه کردن و دريغ داشتن.
اي دوستان، براي بوسه زدن بر دهان تنگ معشوق، جان خود را نثار کرده ام. ببينيد که او چگونه اين چيز مختصر يعني دهان تنگ خود را از من دريغ مي دارد؟
8- زاين دست: از اين دست، بدين منوال، اين چنين.
اي حافظ، صبور باش که اگر درس غم عشق بدين منوال باشد، عشق در هر گوشه ي عالم از ناکامي من افسانه و داستان ها خواهد خواند؛ يعني در اثر غم عشق شهره ي آفاق خواهم شد.