- شماره 383
1- هر قدر اندوه دلم را با طبيبان در ميان گذاشتم، درد عشق اين غريبان بيچاره را درمان نکردند.
2- عندليبان: بلبلان.
به آن گلي که هر لحظه در دست بادي است و به هر سويي خم مي شود، بگو که از بلبلان شرم کند؛ به عبارت ديگر، خواجه گله اي به معشوقان مي کند که چرا هر لحظه اسير دست ديگران مي شوند و به عاشقان حقيقي خود توجّهي ندارند.
2- محبّان: دوستداران و عاشقان. حبيبان: معشوقان. بين محبّان و حبيبان صنعت اشتقاق است.
خدايا، ملتي بده تا بار ديگر چشم عاشقان چهره ي معشوقان زيبا را ببيند.
4- درج: صندوقچه ي کوچکي که در آن جواهرات قيمتي را نگاه مي داشتند. درج محبّت: اضافه ي تشبيهي، محبّت و عشق به درج مانند شده است. مهر: – 6 / 34، کلمه ي مُهر، مِهر را به ذهن تبادر مي کند و در اين صورت با محبّت ايهام تناسب است. کام: مراد و آرزو. رقيبان: جمعِ رقيب – 5 / 88.
صندوقچه ي عشق و محبّت مهر و نشان خود را ندارد. خدايا، مبادا که رقيبان مدّعي به مراد و آرزوي خود رسيده باشند.
5- منعم: بخشنده و ثروتمند. خوان: سفره. جود: بخشش. خوان جود: اضافه ي تشبيهي، جود و بخشش به خوان مانند شده است.
اي بخشنده و توانگر، آخر تا کي از خوان کرم و بخشش تو بي بهره و نصيب باشيم؟
6- شيدا: عاشق و ديوانه. اديبان: جمعِ اديب، دانشمندان و سخن دانان.
اي حافظ، اگر پند و اندرز اديبان را مي شنيدي، اين گونه در جهان عاشق و ديوانه نمي شدي.