• شماره 377

1- دست برآوردن: دست بلند کردن. هجران: دوري – فراق در 2 / 18.

ما شبي دست به دعا برمي داريم تا شايد براي غم دوري و فراق تو چاره اي بينديشيم.

2- از دست شدن: کنايه از فنا شدن، سرگشته و بي قرار گشتن. مدد: کمک و ياري. طبيب: استعاره از معشوق.

اي ياران، دل بيمار و عاشقم از دست رفت. به داد دلم برسيد و مرا ياري کنيد تا طبيب عشق يعني معشوق را بر سر اين بيمار بياوريم و آن را درمان کنيم.

3- تيغ بر کسي زدن: کنايه از کسي را اذيّت و آزار کردن. خدا را: به خاطر و براي خدا. صفا کردن: کنايه از صلح و آشتي کردن.

آن معشوقي را که بي هيچ جرمي از من ملول شدو مرا آزرده خاطر کرد و رفت، به خاطر خدا به سوي من بازگردانيد تا با آمدنش صلح و صفايي بکنيم.

4- بيخ طرب: استعاره ي مکنيّه. خرابات: – فرهنگ. نشو و نما کردن: رشد و نموّ کردن.

ريشه ي عيش و شادي خشک شد؛ راه ميخانه کجاست تا در آب و هواي دل انگيز و نشاط آور آن، رشد و نموّيي بکنيم و جاني تازه بگيريم؟

5- مدد: ياري و کمک. خاطر: فکر و انديشه، دل. رندان: جمعِ رند و رند شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. کار: ممکن است کنايه از عشق و سير و سلوک و رسيدن به حقيقت باشد. صعب: سخت و دشوار.

اي دل، از خاطر رندان عاشق پيشه ي مست طلب ياري کن، وگرنه کار، سخت و دشوار است و مبادا که اشتباهي بکنيم.

6- حوصله: ايهام دارد: 1- چينه دان پرندگان که با طاير و هما تناسب است. 2- طاقت و شکيبايي، بنابراين طاير کم حوصله هم به معني پرنده ي ناشکيبا و بي طاقت و هم به معني پرنده اي ضعيف و ناتوان است، در اينجا استعاره از انسان ضعيف و بي طاقت. طلب: خواستن، جستجو کردن – فرهنگ. ميمون: خجسته و مبارک و در معني نام حيوان که در اينجا مراد نيست، با هما ايهام تناسب است. هما: در اينجا استعاره از رندان در بيت قبل است – 2 / 104.

خواجه در ادامه ي مضمون بيت قبل مي فرمايد: اي دل، از آدم هاي ناتوان و کم ظرفيّت کاري ساخته نيست، بيا تا از رندان لاابالي و مست ياري بطلبيم.

7- پرده: حجاب و در اصطلاح موسيقي که در اينجا مراد نيست، با خوش گوي، قول، غزل، ساز و نوا ايهام تناسب است. شدن: رفتن. دل از پرده شدن: کنايه از فاش شدن راز و بي تاب و قرار گشتن دل. حافظ خوش گوي: – 9 / 3. قول: ترانه و تصنيف، آواز، سخن و گفتار. غزل: – 8 / 164. ساز: – 4 / 133. نوا: در لغت به معني آوا، آهنگ، لحن، صوت و آواز، در اصطلاح موسيقي مقام دوم از دوازده مقام اصلي، در روزگار ما نيز نوا يکي از دستگاه هاي هشت گانه ي رديف موسيقي ايراني است. (حافظ و موسيقي، 219)

دلم بي تاب و قرار گشت؛ حافظ خوش سخن و خوش آواز کجاست تا با قول و غزلش آهنگي ساز کنيم و نوايي بزنيم؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا