- شماره 366
1- ما: مجازاً انسان ها. در: درگاه، در اينجا استعاره از دنيا. حشمت: مقام، جاه و جلال. بد حادثه: اتّفاق و حادثه ي ناگوار، شايد اشاره داشته باشد به رانده شدن آدم و حوّا از بهشت – 4 / 57.
ما به اين دنياي پرآشوب و فاني براي کسب مقام و جلال و شکوه نيامده ايم، بلکه از بخت بد و ناگوار بود که به اينجا آمده ايم.
2- رهرو: – سالک در فرهنگ. عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. سرحدّ: مرز. اقليم وجود: عالم وجود.
ما سالکان و روندگان منزل عشقيم که از مرز عالم نيستي تا به سرزمين جهان هستي، اين همه راه را پيموده ايم و به اينجا آمده ايم.
3- خط: موهاي تازه رسته اي که گرد رخسار خوب رويان برآمده باشد – فرهنگ. سبزه ي خط و بستان بهشت: اضافه ي تشبيهي، خطّ سبز به سبزه و بهشت به باغ و بستان مانند شده است. مهرگياه: «يا مهرگيا اسم فارسي يبروح الصنم است. گياهي است از تيره ي بادنجانيان که علفي است. اين گياه داراي ريشه ي ضخيم و گوشت دار و غالباً دو شاخه است و شکل ظاهري ريشه شباهت به هيکل آدمي دارد؛ به همين جهت افسانه هاي مختلف در بين ملل در مورد اين گياه از قديم رواج يافته است. در طي قرون خرافات عجيبي در اطراف خواص آن در ميان مردم شايع بوده است. عبراني ها تصوّر مي کردند مهرگياه براي تقويت افراد عقيم مفيد است و چيني ها معتقد بودند، مهرگياه براي تقويت افراد خسته و ضعيف نافع است. برگ هاي مهرگياه نسبتاً بزرگ و مستقيماً از ريشه جدا مي شوند. گل هايش به رنگ هاي سفيد، صورتي، قرمز و بنفش ديده شده اند. گونه هاي مختلف اين گياه در سواحل رودخانه ها و مناطق بحرالرومي به فراواني مي رويند. مهرگياه داراي اثرات درماني بسيار است و در موارد مختلف مورد استفاده قرار مي گيرد. اين گياه در نواحي شمالي و شرقي ايران به فراواني مي رويد و در تداول عامه بيشتر به مردم گياه مرسوم است. مهرگياه براي جلب دوستي مثل شده است. در محاوره ي عامه و در اشعار، اغلب به اين معني اشاره مي شود. گويند که هر که مهرگياه داشته باشد، همه کس به شدّت او را دوست مي دارد.» (گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي)
خواجه سبزه ي خطّ يار را به مهرگياه مانند کرده است و مي فرمايد: اي معشوق، ما در بهشت بوديم و سبزه ي خطّ زيباي تو را ديديم و در اشتياق رسيدن به آن که همانند مهرگياه است، باغ بهشت را رها کرديم و به اين عالم خاکي آمديم.
4- گنج: استعاره از قرآن است که خواجه آن را در سينه داشت. خازن: خزانه دار، نگهبان. روح امين: کنايه از جبرئيل (ع)، روح نام جبرئيل و امين صفت اوست؛ از آن روي که کلام خدا را عيناً پيش پيامبر (ص) ادا مي کرد. (لغت نامه) چنان که در قرآن 193، سوره ي شعرا (26) آمده است: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمينُ، آن را روح الامين نازل کرده است. گدايي: طلب و نيازمندي – فقر در 9 / 39. شاه: استعاره از خداوند.
با وجود داشتن چنين گنجي که نگهبان و خزانه دار آن جبرئيل امين است، ولي باز هم براي گدايي و طلب نياز به درِ خانه ي شاه (خداوند) آمده ايم.
5- لنگر: – 2 / 129. حلم: بردباري و آهستگي. توفيق: – 6 / 169. لنگر حلم و کشتي توفيق و بحر کرم: اضافه ي تشبيهي، حلم به لنگر، توفيق به کشتي و کرم به دريا مانند شده است.
اي کشتي لطف و عنايت الهي، لنگر بردباري و صبرت کجاست تا توقّف کني و ما را نجات دهي؟ زيرا که ما در اين درياي بخشش تو سراپا گناه کار و روسياه آمده ايم.
6- ديوان عمل: ديوان محاسبات، ديوان عدل الهي، جايي که اعمال انسان در آنجا محاسبه مي شود. نامه سياه: کنايه از گناه کار.
آبرويم مي رود. اي ابري که خطاها و گناهان را مي پوشاني، ببار؛ زيرا که به ديوان عدل الهي نامه سياه و گناه کار آمده ايم.
7- خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ.
خواجه بازبان طنز از خرقه ي پشمين خود به بدي ياد مي کند تا مشايخ و صوفيان زمانش را مورد انتقاد قرار دهد و اين يکي از شيوه هاي اوست که با در ميان آوردن نام خود، در واقع قصد حمله به رياکاران روزگار و استهزاي آنها را داشته است.
اي حافظ، اين خرقه ي پشمين ريايي خود را دور بينداز؛ زيرا که ما با آتش سينه و آه درون که خرقه سوز است، به دنبال قافله ي صوفيان رياکار پشمينه پوش آمده ايم تا آنها را رسوا نماييم.