- شماره 350
1- توبه: – 1 / 141. استخاره: خير و نيکي از خدا خواستن، متوسّل شدن به قرآن مجيد براي انجام و يا عدم انجام کاري. بهار: – 6 / 235. بيت داراي استفهام انکاري است.
با توجّه به اين مطلب که براي توبه کردن که امر واجبي است، نيازي به استخاره نيست، خواجه با طنز مخصوص به خود مي فرمايد: سحرگاه با خود گفتم که به قصد توبه استخاره اي کنم، ولي چه چاره و تدبيري مي توانم بکنم؟ که بهار توبه شکن از راه مي رسد و مانع از توبه کردنم مي شود.
حاشا که من به مَوسمِ گُل ترکِ مَي کنم
من لافِ عقل مي زنم، اين کار کَي کنم؟
(غزل 1 / 351)
منِ رند و عاشق در مَوسمِ گُل
آنگاه توبه، استغفرالله
(غزل 8 / 418)
2- سخن درست گفتن: صادقانه و بي ريا گفتن، بي پروا و محکم و استوار سخن گفتن. حريفان: جمعِ حريف، ياران يک دل و يک رنگ، دوستان هم پياله و باده نوش.
صادقانه و بي پروا سخن بگويم که نمي توانم ببينم که ياران باده نوش شراب مي نوشند و من تماشا کنم و از آن محروم باشم.
3- خواجه در غزل هاي بسياري پادشاه زمان خود را ستوده است، ولي به طور قطع جز در چند غزل نمي توان دانست که منظور کدام پادشاه بوده است؛ از جمله ي آنها اين غزل است. پياله گرفتن: کنايه از شراب خوردن و باده نوشي کردن. جامه پاره کردن از شوق: کنايه از شور و شعف و نشاط بي اندازه داشتن.
به ياد مجلس شاه، مانند غنچه، خندان و شادان، ساغر شراب به دست مي گيرم و از اشتياق، جامه ي خود را پاره مي کنم و سرور و شادي سر مي دهم.
4- لاله: – 9 / 58. دور لاله: ايهام دارد: 1- اطراف و گرداگرد لاله 2- زمان و روزگار لاله، فصل بهار. دماغ: مغز، خاطر و انديشه.
اگر در فصل روييدن گل لاله و رسيدن فصل بهار، از مجلس عيش و نوش و شادي دوري کنم، مغز مرا معالجه کنيد.
5- گل مراد: اضافه ي تشبيهي، مراد و آرزو به گل مانند شده است و شکفتن گل مراد، کنايه از به آرزوي خود رسيدن است. سنگ خاره: نوعي سنگ سخت و سياه که مظهر سرسختي است. حواله کردن: سپردن و واگذار کردن. بين دوست و دشمن تضادّ است.
وقتي با ديدن چهره ي زيباي يار گل مرادم شکفته شد و به آرزويم رسيدم، سر دشمن را به سنگ خارا حواله خواهم کرد که مانع ديدار من و دوست بود.
6- گدا: – 7 / 206. ميکده: – ميخانه در فرهنگ. مستي: بي خويشي و عاشقي. ناز: عشوه، عدم التفات معشوق به عاشق. حکم کردن: فرمان دادن.
گدا و نيازمند درِ ميخانه ام، ولي هنگام مستي و بي خويشي بيا و مرا ببين که چگونه به آسمان بي اعتنا هستم و بر ستاره فرمان مي رانم.
7- لقمه پرهيزي: پرهيز کردن از لقمه ي حرام، کنايه از پارسايي و باتقوا بودن. رند: شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ.
من که راه و رسم پرهيز از لقمه ي حرام را نمي دانم و از آن نمي گذرم، پس چگونه مي توانم رند شراب خواره را سرزنش کنم؟
8- تخت گل: کنايه از چمن و گلستان. بت: استعاره از معشوق که عاشق، او را تا حدّ پرستش مي پرستد. سنبل: – 5 / 81. سمن: – 7 / 16. ساز کردن: کنايه از مهيّا و فراهم کردن. طوق: گردن بند. ياره: دست بند.
معشوق زيبارويي را چون پادشاه بر روي تختي از گل مي نشانم و از سنبل و سمن برايش گردن بند و دست بند مهيّا مي کنم.
9- بربط: – 5 / 137. بانگ: صدا و آواز. بين بانگ، بربط و ني و بين راز و پنهان تناسب و بين پنهان و آشکاره تضادّ است.
حافظ از شراب نوشي پنهاني دل تنگ و آزرده خاطر شد. اکنون با نواي بربط و ني رازش را فاش مي سازم.