• شماره 345

1- سرو: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند. سنبل: – 5 / 81. عارض: چهره، دو طرف گونه و صورت. سوسن: – 6 / 43.

اي يار سروقامت خرامان، بي تو با گل و گلزار چه کنم؟ گيسوي تابدار سنبل را براي چه نوازش کنم؟ و چهره ي سوسن به چه کارم مي آيد؟

2- طعنه: سرزنش. در قديم آينه معمولاً از آهن يا روي بود. آن را صيقل مي دادند تا نور را منعکس کند؛ در اينجا روي به معني چهره و صورت است و در معني نام فلز که در اينجا مراد نيست، با آهن ايهام تناسب است.

آه و فرياد که از سرزنش دشمن بدخواه، چهره ي زيبايت را نديدم. وقتي روي آينه گون مرا از آهن نساخته اند، چه مي توانم کرد؟

3- ناصح: نصيحت کننده و پنددهنده. درد: گل و لاي ته شراب که شراب خواران کم بضاعت به بهاي کم مي نوشند و مستي آن بيشتر است. دردکشان: کساني که جام شراب را تا ته سر مي کشند، باده نوشان قهّار، کنايه از رندان عاشق پيشه ي مست. در کلمه ي دُردکَشان ايهام تبادر است به دَردکَشان؛ اي کساني که اهل دردند و سختي عشق را تحمّل مي کنند. قدر: تقدير و سرنوشت. کارفرماي قدر: استعاره از خداوند يا اضافه ي تشبيهي، قدر و سرنوشت به کارفرما مانند شده است.

اي پنددهنده، برو و بر باده نوشان قهّار خرده مگير و سرزنش مکن؛ زيرا خداوند و يا سرنوشت چنين خواسته است، من چه کنم؟

4- غيرت: – 10 / 5. برق غيرت: اضافه ي تشبيهي، غيرت از جهت سوزندگي، به برق مانند شده است. مکمن: کمين گاه و نهان گاه. مکمن غيب: عالم اسرار و عالم غيب که ناپيداست. سوخته خرمن: کنايه از درمانده و هستي از دست داده و بيچاره.

وقتي برق غيرت، اين چنين از نهان گاه عالم غيب مي جهد و آتش مي زند، تو بگو که من سوخته خرمن و هستي از دست داده چه بايد بکنم؟

5- شاه ترکان: کنايه از افراسياب است که پس از اطّلاع از عشق بيژن و منيژه، بيژن را در چاهي به نام ارژنگ زنداني کرد و منيژه را از کاخ بيرون راند. وقتي گيو از يافتن پسر خود، بيژن نااميد شد، به کيخسرو متوسّل گشت و کيخسرو رستم را براي نجات بيژن به توران روانه ساخت و با راهنمايي منژه، او را در چاه يافت و نجات داد. (فرهنگ تلميحات)، احتمالاً شاه ترکان استعاره از شاه شجاع است که از جانب مادر به ترکان قراختايي مي رسيد و تهمتن، وزير او مي باشد و اين بيت ممکن است اشاره اي به کدورتي باشد که بين خواجه و شاه شجاع رخ داده است. براي اطّلاع بيشتر – (حافظ شيرين سخن، 258)

وقتي شاه ترکان اين گونه پسنديد که مرا چون بيژن در چاه بيندازد و محبوس کند؛ پس اگر لطف و محبّت تهمتن مرا ياري نکند، چه مي توانم بکنم؟

6- آتش طور و وادي ايمن: – 2 / 19.

اگر آتش طور چراغي در راهم قرار ندهد و آن را روشن نسازد، براي شب تاريک وادي ايمن چه چاره اي مي توانم بکنم؟

7- خلد برين: بهشت جاويد اعلي. منزل ويرانه: منزل و جاي خراب و ويران، استعاره از دنيا. مصراع اوّل اشاره است به آيه ي 10 و 11، سوره ي مؤمنون (23): اوُلئيکَ هُمُ الوارِثُونَ، اَلَّذِينَ يَرِثونَ الفِردَوسَ هُم فِيها خالِدُون، اينان ميراث بَراني هستند که فردوس را که همواره در آن جاويدانند، به ميراث مي برند.

اي حافظ، بهشت جاويدف خانه ي موروثي من است. در اين جايگاه خراب و ويران چگونه مي توانم بنشينم و مسکن کنم؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا