- شماره 343
1- پير مغان: پير ميکده و طريقت – فرهنگ.
بيش از چهل سال است که من ادّعا مي کنم که از کوچک ترين بندگان و خدمت گزاران پير مغانم.
2- يمن عاطفت: به برکت و ميمنت لطف و عاطفه. پير مي فروش: پير ميکده، پير مغان که در نظر حافظ قطب و راهنماست – پير مغان در فرهنگ. ساغر: جام و پياله ي شراب. مي صاف و روشن: شراب صاف و پاکيزه ي سر خم است که به دُرد آميخته نباشد.
به برکت لطف و عاطفه ي پير مي فروش، هرگز جام شرابم از مي ناب و پاکيزه خالي نشد.
3- عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. دولت: سعادت و اقبال. رندان: جمعِ رند و رند شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. مصطبه: سکّوي ميخانه که مي خواران بر آن نشينند و بر آن شراب خورند.
به سبب شوکت و جلال عشق و سعادت و اقبال رندان پاک باخته ي بي ريا هميشه جاي من بر بالاي سکّوي ميکده ها بود.
4- درد: گل و لاي ته شراب که شراب خواران کم بضاعت به بهاي کم مي نوشند و مستي آن بيشتر است. دردکشي: باده فروشي و شراب خواري. ظن: گمان و فکر.
در مقام و منزلت شراب خواري من گمان بد مکن که اگرچه جامه ام آلوده شد، ولي پاک دامن و بي گناهم.
5- شه باز: باز سپيد بزرگ، در اينجا استعاره از انسان. پادشه: پادشاه، ملک، در اينجا کنايه از خداوند، ملک يکي از اسماي حسني الهي است. هوا: اشتياق و ميل و آرزو و در معني معروف آن (جوّ و فضا) با شه باز ايهام تناسب است. نشيمن: آشيانه.
شه باز دست پادشاه هستم. اين چه حال و وضع شگفت آوري است که دل بستگي هاي عالم مادّي جايگاه اصلي مرا از ياد من برده است؟
که اي بلندنظر، شاه بازِ سدره نشين
نشمينِ تو نه اين کنجِ محنت آباد است،
تو را از کنگره ي عرش مي زند صفير
ندانمت که در اين دام گه چه افتادَه است
(غزل 5 و 4 / 37)
6- حيف: ستم، در تداول فارسي کلمه اي است براي نشان دادن تحسّر و افسوس و به فتح اوّل (حَيف) به معني ظلم و ستم. بلبل: – 1 / 77. لسان عذب: زبان و بيان شيرين. سوسن: – 6 / 43.
حيف است بلبل خوش آواز و شيرين زباني چون من در قفس تنگ دنيا گرفتار بماند و مانند سوسن، خاموش و بريده زبان باشد.
7- سفله: پست و فرومايه. خيمه برکندن: کوچ کردن و ترک ديار کردن.
آب و هواي فارس عجب انسان هاي پست و فرومايه را در خود مي پروراند. کجاست يار و همراهي تا وجود خود را از اين ديار بيرون بکشم و رهايي يابم؟
8- خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ. قدح کشيدن: ايهام دارد: 1- جام شراب نوشيدن. 2- جام شراب را به اين طرف و آن طرف بردن. خواجه: – 5 / 63. پرده از کار کسي برافکندن: کنايه از رسوا کردن کسي.
اي حافظ، تا کي مي خواهي در زير خرقه پنهاني شراب بنوشي و جام شراب حمل کني؟ در مجلس عيش خواجه پرده از رازت برمي دارم و رسوايت مي کنم،
9- مرحوم دکتر قاسم غني مي نويسد: خواجه توران شاه که چند بار به طور صريح نام او در ديوان حافظ آمده است و از مضامين اين غزل ها برمي آيد که طرف علاقه و محبّت خواجه حافظ بوده است. جلال الدّين توران شاه از سال 766 يعني موقعي که شاه شجاع از شيراز هجرت نموده، به ابرقوه رسيد تا سال وفات شاه شجاع يعني 786 از وزرا و مقرّبان و محارم درگاه او بود تا آنجا که شاه شجاع در مرض مرگ خود به نحو اختصاص سفارش او را به پسر و ولي عهد خويش، سلطان زين العابدين مي کرد. چند ماهي هم در دوره ي سلطان زين العابدين از رجال درجه اوّل دربار سلطنت بود تا آنکه در روز سه شنبه بيست و يکم صفر سنه ي هفت صد و هشتاد و هفت وفات يافت. (بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، جلد اوّل 268) و نيز – 1 / 17. من يزيد: چه کسي مي افزايد؟. من يزيد فضل: معامله و حراج علم دانش. منّت: بخشش و احسان. مواهب: جمِ موهبت، بخشش ها و عطاها. طوق: حلقه.
خواجه توران شاه خوش يمن و مبارک قدمي که در معامله ي فضل و دانش، لطف و احسان او چون طوقي بر گردن من است و هميشه سپاس گزار بخشش هاي او خواهم بود.