- شماره 340
1- آتش دل: استعاره از عشق سوزان. خم: کوزه ي سفالي بزرگ شراب. در جوش بودن: در شور و هيجان و طغيان بودن.
مهر بر لب زدن: کنايه از خاموش شدن و سکوت کردن. خون خوردن: کنايه از غصّه خوردن و رنج فراوان کشيدن.
خواجه خود را به خم شرابي مانند کرده است که درِ آن را محکم بسته اند، در حالي که شراب سرخ رنگ درون آن مي جوشد و بي قرار است؛ به همين سبب مي فرمايد: با اينکه از آتش دل چون خم شراب مي جوشم و بي قرارم، ولي مهر سکوت بر لب زده ام و خون دل مي خورم و سخن نمي گويم.
2- جانان: معشوق و محبوب هم چون جان عزيز. به جان کشيدن: صميمانه به انجام کاري کوشيدن، تا پاي جان در کاري سعي کردن. بين جان و جانان صنعت اشتقاق است.
طمع بوسه زدن به لب شيرين جانان قصد جان کردن است و مايه ي نابودي است. تو مرا ببين که براي رسيدن به اين آرزو چگونه با جان و دل مي کوشم.
3- غم دل: کنايه از عشق. هندو: منسوب با هند، «سياه از هر چيز» (لغت نامه)، مجازاً غلام سياه. هندوي زلف: اضافه ي تشبيهي، زلف به غلام سياه مانند شده است. بت: استعاره از معشوق زيبارو که عاشق، او را تا حدّ پرستش مي پرستد. حلقه در گوش کردن: کنايه از مطيع و فرمانبر و بنده گشتن، برده و بنده کردن کسي و اشاره است به اينکه در قديم به گوش غلامان حلقه مي انداختند.
من چه وقت مي توانم از غم عشق زيبارويي رهايي يابم، در حالي که هر لحظه زلف تابدار و زيباي او حلقه در گوش من مي کند و مرا اسير و بنده ي خود مي سازد؟
4- حاش لله: شبه جمله است که براي انکار و تنزيه به کار مي رود، خدا به دور دارد، پناه بر خدا. قدح: جام و پياله ي شراب.
اگر من به طاعت و عبادت خود معتقد نباشم، به خدا پناه مي برم؛ ولي اين قدر مي دانم که گاه گاهي جام شراب مي نوشم.
5- علي رغم: برخلاف ميل. روز جزا: روز مکافات و پاداش. فيض: در لغت به معني جوشش و ريزش است و در اينجا مجازاً لطف و بخشش. بارگنه: اضافه ي تشبيهي، گناه به بار مانند شده است.
اميدوارم که برخلاف ميل دشمن، در روز قيامت، فيض بخشش و احسان خداوندي بار سنگين گناه را بر دوشم نگذارد.
6- پدرم: کنايه از آدم، ابوالبشر – 4 / 57. روضه: باغ و سبزه زار. رضوان: بهشت و جنّت و نيز نام نگهبان و دربان بهشت است. جوي: کنايه از چيز کم و اندک – 5 / 64.
پدرم باغبهشت را به دو گندم فروخت و از دست داد. من چرا اين دنياي فاني را به يک جو نفروشم؟
7- خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ.
خواجه خرقه را به پرده اي مانند کرده ست که عيب ها را مي پوشاند و از اين رو طنزي به خرقه پوشان و صوفيان ظاهرساز دارد و مي فرمايد: خرقه پوشيدن من به سبب کمال و دين داري نيست، بلکه بر سر صد عيب پنهاني خود پرده اي مي کشم و آنها را مخفي مي کنم.
8- راوق: شراب صافي، شرابي که در قسمت بالاي خم است. پير مغان: پير ميکده و طريقت – فرهنگ. نيوشيدن: گوش دادن. بين ننوشم و ننيوشم جناس زايد است.
من که خواهان نوشيدن شراب صاف سر خم هستم، اگر سخن پير مغان را که مرا به شراب نوشي فرامي خواند، گوش ندهم، چه مي توانم کرد؟
9- از اين دست: بدين منوال، اين چنين. مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده. ره: راه، در اصطلاح موسيقي، مقام، پرده و آهنگ و در اين صورت با مطرب و سماع ايهام تناسب است. سماع: از اصطلاحات صوفيه، پاي کوبي و دست افشاني و وجد و سرور صوفيان – فرهنگ.
اگر به همين منوال مطرب مجلس شادي، آهنگ و نغمه ي عشق را بنوازد، به هنگام رقص و پاي کوبي، شعر حافظ مرا از هوش خواهد برد.