- شماره 328
1- خاطر: فکر و انديشه، دل. عاطر: خوش بو و معطّر. بين خاطر و عاطر جناس لاحق است.
اي کسي که خاک آستان تو به مانند تاج سر من است و در حقّ من لطف و عنايت ها داري، من کيستم که بر آن خاطر معطّر و خوش بوي تو بگذرم؟
2- ظنّ: گمان. رقيبان: جمعِ رقيب – 5 / 88.
اي يار، چه کسي به تو بنده پروري را آموخته است؟ زيرا من گمان نمي کنم که رقيبان و مدّعيان تو هرگز چنين کاري را بکنند.
3- همّت: – 12 / 12. بدرقه: رهبر و راهنما، نگاهبان. طاير قدس: پرنده ي عالم ملکوت و پاک، در اينجا استعاره از ممدوح.
اي پرنده ي عالم ملکوت، همّت و دعاي خود را راهنما و نگهبان راه من کن؛ زيرا که راه رسيدن به مقصود طولاني است و من خام و بي تجربه ام.
4- نسيم سحري: باد صبحگاهي، باد صبا.
اي باد صبا، مراتب ارادت و خدمت گزاري مرا به يار برسان و به او بگو که هنگام دعا و راز و نياز سحرگاهي، مراهم فراموش مکن.
5- مرحله: منزل، جايي که کاروانيان در آنجا توقّف کنند، کنايه از دنيا. بار بستن: کنايه از سفر کردن.
خوشا آن روزي که از اين منزل بار سفر ببندم و به ديار تو بيايم و از اين پس، دوستان خبر مرا از سر کوي تو جويا شوند.
6- شايد: سزاوار و شايسته است. گوهر وصل: اضافه ي تشبيهي، وصل به گوهر مانند شده است. ديده دريا کردن: کنايه از اشک بسيار ريختن، گريستن شديد.
اي حافظ، اگر در جستجوي رسيدن به گوهر وصال، از اشک ديدگانم دريا بسازم و در آن غوطه بخورم، شايسته است.
7- پايه: مقام و مرتبه. پادشه سحر: مرحوم دکتر قاسم غني مي نويسد: اين غزل به قراين مؤکّده موجوده در آن راجع به توران شاه، ملک هرمز يا پدر اوست؛ يعني قطب الدّين تهمتن که تا سال هفت صد و چهل و هفت در حيات بوده است. به گمان مرحوم غني، خواجه غزل ديگري به مطلع زير دارد که در مدح توران شاه، ملک جزيره ي هرمز است.
آن که پامالِ جفا کرد چو خاکِ راهم
خاک مي بوسم و عذرِ قدمش مي خواهم
(غزل 1 / 361)
(بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، جلد اوّل، 226) نيز – بيت 9 غزل 361.
مقام و مرتبه ي شعرم بلند و فراگير است. به پادشاه بحر بگو تا دهان مرا پر از گوهر کند.