- شماره 319
1- مذهب: آيين و مسلک.رندان: جمعِ رند و رند شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. فتوا: – 7 / 244.
سال ها از مذهب رندان پيروي کردم تا اينکه به فتواي خرد، طمع را به زندان افکندم و بر آن غالب شدم.
2- عنقا: سيمرغ، استعاره از ذات حق و محبوب عرفاني – 6 / 274. قطع مرحله کردن: کنايه از راه سپردن، منزل پيمودن. مرغ سليمان: کنايه از هدهد – 1 / 90 و در نزد صوفيه، رمز پير و مرشد است.
من به سر منزل سيمرغ به خودي خود و به تنهايي نرسيدم، بلکه پيمودن اين راه با هدايت پير و مرشد برايم ميسّر شد.
3- ريش: آزرده و مجروح. سايه افکندن: کنايه از توجّه و التفات کردن و مورد حمايت قرار دادن. گنج روان: گنج قارون – 11 / 49، خواجه معشوق را به گنج قارون مانند کرده است. خانه: استعاره از دل. سودا: عشق – 1 / 36. بيت اشاره است به حديث قدسي: اَنَا عِندَ المَنکَسرِةِ القُلُوب. (اسرارالمرفوعة في الاخبار الموضوعة، 117؛ کشف الخفاء، جلد اوّل، 203)
خواجه با توجّه به اينکه در قديم گنج را در ويرانه ها پنهان مي کردند، مي فرمايد: اي معشوق هم چون گنج، سايه ي عنايتي بر دل آزرده و مجروح من بينداز؛ زيرا که من اين دل را در آرزوي رسيدن به عشقت ويران کردم.
گنجِ عشقِ خود نهادي در دلِ ويرانِ ما
سايه ي دولت بر اين کُنجِ خراب انداختي
(غزل 5 / 433)
4- لب گزيدن: کنايه از پشيمان شدن. توبه: – 1 / 141.
توبه کردم که ديگر لب ساقي زيبا را نبوسم و اکنون پشيمانم که چرا به سخن افراد نادان گوش دادم.
5- در خلاف آمد عادت: آنچه که برخلاف عادت باشد. کام: مراد و آرزو و در معناي دهان که در اينجا مراد نيست، با زلف ايهام تناسب است. جمعيّت: آرامش دل و خاطر. بين جمعيّت و پريشان تضادّ است.
کام و آرزوي خود را در آنچه که برخلاف عادت است، طلب کن؛ زيرا من از آن گيسوي پريشان يار بود که به آرامش خاطر رسيدم.
هرچه خلاف آمدِ عادت بوَد
قافله سارِ سعادت بوَد
(مخزن الاسرار، 108)
نمي دانم، به هر جايي که هستي
خلافِ رسم و عادت کن که رَستي
(شرح گلشن راز لاهيجي، 579)
6- مستوري: تقوا و پاک دامني، نجابت و پارسايي. مستي: مقابل مستوري، گناه کاري و فساد. سلطان ازل: کنايه از خداوند.
پرهيزکاري و گناه نقشي است که به اختيار من و تو نيست، بلکه من آنچه را که سلطان ازل (خداوند) برايم مقدّر کرده است، انجام مي دهم.
آنچه او ريخت به پيمانه ي ما نوشيديم
اگر از خَمرِ بهشت است وگر باده ي مست
(غزل 6 / 26)
در پسِ آينه طوطي صفتم داشته اند
آنچه استادِ ازل گفت بگو مي گويم
(غزل 2 / 380)
7- لطف ازل: عنايت و لطف ازلي خداوند. جنّت فردوس: باغ بهشت – 6 / 419. ميخانه: ميکده و خرابات.
هر چند درباني ميخانه را فراوان کرده ام، ولي از لطف ازلي خداوند، انتظار باغ بهشت را دارم.
8- پيرانه سر: سر پيري. صحبت: مصاحبت و هم نشيني. يوسف: – 9 / 196، استعاره از معشوق، خواجه خود را به يعقوب مانند کرده است. نواختن: نوازش و دل جويي کردن. کلبه ي احزان: – 1 / 255.
اينکه هنگام پيري هم نشيني معشوق، مرا نوازش و دل جويي کرد، به خاطر صبر و شکيبايي اي بود که در روزهاي دوري و فراق در کلبه ي احزان تحمّل کردم.
9- اگر هم چون حافظ توانستم سحرخيز و رستگار باشم، همه به برکت اقبال و سعادت قرآن بوده است.
10- غزل: – 8 / 164. ديوان: دفتر حساب، دفتري که نام مستمرّي بگيران کشوري و لشکري را در آن نويسند. صاحب ديوان: وزير امور ماليه، کسي که بر خزانه ها و درآمدها و خرج و دخل نظارت دارد.
اگر من در غزل سرايي مقام بالا و رفيعي دارم، تعجّبي نيست؛ زيرا که سال ها در نزد وزير صاحب ديوان مشغول خدمت بوده ام.