- شماره 305
1- در فصل شکوفايي گل به سبب توبه از نوشيدن شراب شرمسارم که اميدوارم هرگز کسي از عمل نادرست خود شرمنده نشود.
2- صلاح: تقوا و پرهيزکاري. شاهد: – 7 / 11. به هيچ باب: به هيچ وجه.
تقوا و پرهيزکاري ما همگي دام و فريب است و من از روي معشوق زيبا و ساقي به هيچ وجه شرمنده نيستم (يعني در واقع از شراب توبه نکردم).
3- بود که: اميد است که، باشد که. ملول: دل تنگ.
اميد است که معشوق با آن اخلاق بخشنده و کريمانه اي که دارد، از ما رنجيده خاطر نگردد؛ زيرا که ما از سؤال و بازخواست دل تنگ مي شويم و از جواب دادن شرمنده.
4- شب دوش: شب گذشته. سراچه: سرا و خانه ي کوچک. سراچه ي چشم: اضافه ي تشبيهي، چشم به سراچه مانند شده است. نظر: چشم و نگاه. رهروان خواب: کساني که در راه خواب گام برمي دارند و اهل خوابند.
از بس که ديشب از چشم ما اشک خونين جاري شد و نتوانستيم بخوابيم، در چشم همراهان به خواب رفته شرمنده شديم.
5- نرگس: – 5 / 24. سر در پيش افکندن: کنايه از غمگين و درمانده بودن و نيز سر به زير و شرمسار بودن. عتاب: خشم و ملامت، قهر آميخته به ناز.
اگر گل نرگِس سر به زير و شرمنده است، شايسته است؛ زيرا که از ناز و غمزه ي آن چشم پرعتاب شرمسار شد.
6- خوب: زيبا.
اي معشوق، تو آن کسي هستي که از آفتاب زيباتر و پرنورتري و سپاس خدا را که از اين سخن، در برابر آفتاب شرمنده نيستم.
7- خضر: – 8 / 39. آب خضر: – آب حيات در فرهنگ.
آب حيات از آن جهت در حجاب ظلمت فرو رفت که از شعر دلکش و طبع روان حافظ که چون آب جاري است، شرمنده شد.