- شماره 302
1- نسيم شمال: باد ملايم و نسيم سحر، باد صبا. وصال: پيوند با محبوب – فرهنگ.
اي باد صبا، خوش خبر باشي که از جانب تو، زمان وصال معشوق به ما مي رسد.
2- لاانفصام لها: قسمتي از آيه ي 256، سوره ي بقره (2)، براي آن بريده شدني نيست. فصمت: ماضي مجهول، بريده شد. هاهنا: اينجا.
داستان عشق ماجرايي است که هرگز گسسته نمي شود (و پايان نمي پذيرد) و زبان در بيان و شرح آن بريده و خاموش ست.
3- سلمي: – 2 / 190. ذي سلم: نام منزلي است از منازل راه کعبه و آن نام وادي اي است که به ذنائب بپيوندد و ذنائب بر راه بصره به مکّه زميني است بني البکاء را.» (لغت نامه)، در اينجا استعاره از منزل گاه معشوق. جيران: جمعِ جار، همسايگان.
از سلمي و ساکنان ذي سلم چه خبر؟ همسايگان ما کجايند و حالشان چگونه است؟
4- عفت: ماضي مفرد مؤنّث غايب از مصدر عفا، ويران شد. اطلال: جمعِ طَلَل، نشانه هاي سرا و جاهاي خراب شده، آثار باقي مانده از خانه هاي ويران.
خانه بعد از آبادي ويران شد؛ پس حال آن را از ويرانه ها بپرسيد.
5- نلت: مفرد مذکر مخاطب، نايل شدي و رسيدي. مني: جمعِ مُنيَه، آرزوها. صرف الله: برگرداند و دفع کند خدا. عين کمال: چشم زخم يعني نظري که به چيز زيبا و خوش ضرر برساند، چشم بد، گفته اند کمال نام مردي بوده که در ميان عرب به شورچشمي شهرت داشته است.
در نهايت زيباي به آرزوهايت رسيدي. خداوند تو را از چشم زخم دور کند.
6- حمي: زمين و منطقه ي حفاظت شده، قرق گاه، استعاره از حريم کوي يار که کسي اجازه ي ورود به آنجا را ندارد. حماک الله: خداوند تو را حمايت و حفظ کند. مرحبا: آفرين، خوش آمدي. تعال: اسم فعل، بيا.
اي قاصد کوي معشوق، خدا تو را حمايت و حفظ کند. بيا بيا که بسيار خوش آمدي.
7- عرصه: صحنه و ميدان. حريفان: جمعِ حريف، ياران يک دل و يک رنگ، دوستان هم پياله و باده نوش.
صحن مجلس عيش و شادماني از ياران هم پياله و جام لبالب باده خالي است.
8- حاليا: اکنون. شب روان خيال: اضافه ي تشبيهي، خيال به کاروان هاي شب رو و کساني که در شب حرکت مي کنند، مانند شده است.
اکنون شب تاريک دوري از معشوق، بر همه جا سايه افکنده است. بايد ديد که خيال هاي شب رو چه نقشي بازي مي کنند و چه کاري از دستشان برمي آيد.
9- ترک: در شعر فارسي، مظهر زيبايي و غارتگري است. کبريا: بزرگي و عظمت.
معشوق زيباي دل فريب ما به سوي کسي نگاه نمي کند و توجّهي ندارد. آه و فرياد از اين بزرگي و عظمت و جاه و جلال او.
10- ناله: – 2 / 123.
اي حافظ، تا کي مي توان عاشق بود و شکيبايي را هم پيشه کرد؟ ناله سر ده که ناله ي عاشقان خوش و دل نشين است.