- شماره 298
1- غش: کدورت، دُرد شراب. شفيق: مهربان و دل سوز. مدام: پيوسته و دايم و در معني شراب که در اينجا مراد نيست، با مي ايهام تناسب است. زهي: شبه جمله است، خوشا. توفيق: تأييد الهي و کاميابي در کارها، يکي شدن خواست بنده با خواست و قضاي الهي. بين رفيق و شفيق جناس لاحق است.
اگر پيوسته جايگاه امن و آسايش و شراب صاف و بي دُرد و معشوقي مهربان و دل سوز برايت حاصل شد، خوشا به سعادتت!
2- نکته: سخن دقيق و باريک، مضمون نغز و لطيف.
اين جهان و همه ي کارهاي آن، پوچ و بي ارزش است و من اين را بارها آزموده ام.
حاصلِ کارگهِ کَون و مکان اين همه نيست
باده پيش آر که اسبابِ جهان اين همه نيست
(غزل 1 / 74)
اعتمادي نيست بر کارِ جهان
بلکه بر گردونِ گردان نيز هم
(غزل 7 / 363)
3- کيميا: – 9 / 5. کيمياي سعادت: اضافه ي تشبيهي، سعادت از جهت اينکه سبب کمال مي گردد، به کيميا مانند شده است و نيز نام کتاب امام محمّد غزّالي است که در زهد و پارسايي و اخلاق نوشته شده است. شايد خواجه در ذهن به اين کتاب نيز نظري داشته است.
دريغ و افسوس که تا اين لحظه نمي دانستم که تنها کيمياي سعادت يار و هم دم است.
4- وقت: از اصطلاحات صوفيه است و آن، حال و وصفي است که بر سالک مستولي مي گردد – فرهنگ. قاطعان طريق: دزدان راه، کنايه از هواهاي نفساني و مردم فرومايه.
به جاي امني برو و وقت را غنيمت بدان که راهزنان هوا و هوس و مردم فرومايه و پست پيوسته در کمين تواند و عمر تو را تباه مي کنند.
5- توبه: – 1 / 141. لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ، استعاره از لب معشوق. نگار: – 6 / 15. خنده ي جام: تلألؤ و درخشش شراب در جام، صداي ريخته شده شراب از صراحي در جام.
بيا که توبه از لب شيرين و سرخ معشوق و درخشش شراب در جام ماجرايي است که هرگز عقل آن را نمي پذيرد.
6- موي ميان: اضافه ي تشبيهي، کمر يار از لحاظ باريکي، به موي مانند شده است. خوش: شاد و مسرور. خاطر: دل. خيال: اميد و آرزو، تصوّر چيزي در ذهن هنگامي که در پيش چشم نباشد، تصوير معشوق.
اي معشوق، اگرچه دستم به کمر باريک تو نمي رسد و نمي توانم به وصالت برسم، ولي دلم از فکر اين خيال دقيق و باريک خوش است.
7- چه زنخدان: اضافه ي تشبيهي، در ادب فاسي، چانه ي معشوق به سبب فرورفتگي زير آن به چاه مانند شده است. کنه: عمق و نهايت.
اي معشوق، چانه ي زيبايت چنان حلاوت و جاذبه اي دارد که هزاران فکر عميق هم نمي تواند به عمق و نهايت آن برسد.
8- عقيق: سنگي است گران بها که بهترين نوع آن سرخ و شفّاف است. مهر: نشان و اثر. خاتم: انگشتري. لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ. خاتم لعل: استعاره از لب سرخ معشوق. بيت داراي نوعي صنعت ردّالّدر الي العجز و بين لعل و عقيق تناسب است.
اي معشوق، اگر در حسرت لب هاي سرخ تو خون مي گريم، تعجّبي نيست، زيرا مهر و نشان خاتم لب سرخ تو به رنگ عقيق است.
9- معشوق به طنز و تمسخر گفت که اي حافظ، بنده ي طبع و ذوق شعري توام. ببين که تا چه اندازه مرا احمق و ساده فرض کرده است.