- شماره 276
1- پنج روي: کنايه از مدّت اندک. صحبت: مصاحبت و هم نشيني. خار هجران: اضافه ي تشبيهي، هجران از جهت آسب رساندن، به خار تشبيه شده است. بلبل: – 1 / 77. صبر بلبل: صبري که يک سال بلبل براي رسيدن به گل تحمّل مي کند.
اگر باغبان مي خواهد براي مدّت اندکي با گل هم نشين و هم دم باشد، بايد چون بلبل بر جفاي خار دوري و فراق شکيبايي کند.
2- بند زلف: اضافه ي تشبيهي، زلف معشوق از جهت به دام انداختن عاشق، به بند مانند شده است.
اي دل، از اينکه در دام گيسوي تابدار معشوق اسيري، از آشفتگي و پريشاني ناله و فرياد مکن، زيرا مرغ هوشيار وقتي گرفتار دام مي شود، بايد صبور و شکيبا باشد.
3- رند: شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ.
رند لاابالي و مستي که همه ي تعلّقات مادّي را سوزانده و به دنياي فاني پشت پا زده است، با مصلحت انديشي چه کار دارد؟ آنچه نياز به تدبير و تأمّل دارد، کار سلطنت و کشورداري است.
4- طريقت: – 2 / 71. راهرو: – سالک در فرهنگ. هنر: فضيلت. توکّل: اعتماد و سپردن امور به خداوند است در همه ي احوال – فرهنگ.
در طريقت عشق تنها به پرهيزکاري و علم تکيه کردن کافري و شرک است. رونده ي راه حق اگر صد هنر و فضيلت هم داشته باشد، بايد به خدا توکّل کنند.
چون حُسنِ عاقبت نه به رنديّ و زاهدي است
آن بِه که کارِ خود به عنايت رها کنند
(غزل 4 / 196)
5- نظربازي: – 1 / 193. ياسمين: – 7 / 16. جعد: موي پيچيده و پرحلقه. سنبل: – 5 / 81.
آن کس که با وجود زلف و چهره ي زيباي معشوق، به روي ياسمن و موي تابدار سنبل توجّه کند، نظربازي بر او حرام باد.
6- ناز: عشوه، عدم التفات معشوق به عاشق. نرگس: – 5 / 24. شوريده: عاشق و ديوانه. کاکل: موهاي جلوي پيشاني.
اين دل عاشق و شيدا تا زماني که نيازمند آن زلف تابدار و زيباي معشوق است، بايد از آن چشمان مست و خمار او نازهاي بسياري بکشد.
7- ساغر: جام و پياله ي شراب. تعلّل: بهانه و سستي. دور: گردش جام شراب، زمان و نوبت و در اصطلاح فلسفي که در اينجا مراد نيست، با تسلسل (در معني فلسفي آن) ايهام تناسب است. تسلسل: پياپي شدن.
اي ساقي، در به گردش درآوردن جام شراب تاکي درنگ و تعلّل مي کني؟ وقتي نوبت به عاشقان رسيد، گردش جام بايد پياپي باشد.
8- رود: بربط – 5 / 137.
حافظ کيست که بايد باده را با آواز رود بنوشد؟ عاشق مسکين و درمانده چرا بايد پاي بند تجمّل و جاه و جلال ظاهري باشد؟ يعني حافظ که عاشق بيچاره اي بيش نيست، کسي نيست که باده را با نغمه ي چنگ و بربط بنوشد.