- شماره 269
1- نسيم: باد ملايم، باد صبا و نسيم سحر. روضه: باغ و گلزار.
اي دل، اگر بخت نيک خواه، رفيق راه تو و بوي خوش باغ شيراز، قاصد و راهنماي راهت شود، کافي است.
2- جانان: معشوق و محبوب هم چون جان عزيز. درويش: فقير و تهي دست – فرهنگ. خانقاه: – فرهنگ.
اي درويش، از کوي معشوق سفر مکن و به جاي ديگر مرو که سير و سلوک معنوي در کنج خانقاه براي تو کافي است.
3- کمين گشادن: بيرون آمدن از پناه گاه، حمله کردن. حريم: گرداگرد خانه و عمارت، جايي که داراي حرمت و احترام است. پير مغان: پير ميکده و طريقت – فرهنگ.
و اگر اندوهي از گوشه ي دل بيرون بيايد و به سويت حمله کند، حريم آستان پير ميکده به عنوان پناه گاه براي تو کافي است.
4- مصطبه: سکّوي ميخانه که مي خواران بر آن نشينند و بر آن شراب خورند. ساغر: جام و پياله ي شراب.
بر بالاي سکّوي ميکده بنشين و پياله اي شراب بنوش که همين اندازه از جاه و مال دنيا براي تو کافي است.
5- صراحي: ظرف بلورين با گردن باريک و دراز که از آن در پياله شراب مي ريزند. لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ. بت: استعاره از معشوق زيبارو که عاشق، او را تا حدّ پرستش مي پرستد.
زياده طلب مباش و کار را بر خود آسان بگير که جام شراب سرخ رنگ و معشوق ماه رو براي تو کافي است.
6- زمام مراد: استعاره مکنيّه، مهار و سررشته ي آرزو، خواجه آرزو را به اسبي مانند کرده است که مهارش به دست مردم جاهل است.
روزگار سررشته ي آرزو را به دست مردم نادان مي دهد و آنان را کامياب مي کند؛ ولي تو که اهل علم و حکمتي، همين گناه براي تو کافي است.
دفترِ دانشِ ما جمله بشُوييد به مي
که فلک ديدم و در قصدِ دلِ دانا بود
(غزل 3 / 203)
آسمان کشتيِ اربابِ هنر مي شکند
تکيه آن بِه که بر اين بحرِ معلّق نکنيم
(غزل 6 / 378)
7- هوا: ايهام دارد: 1- نسيم و بوي خوش 2- ميل و عشق. مألوف: الف يافته و آشنا.
نسيم عشقي که از کوي دلبر آشنا مي آيد و پيماني که با آن معشوق ديرينه وجود دارد، براي عذرخواهي از ياران سفرکرده کافي است؛ يعني اگر دوستان به سفررفته از تو به سبب عدم همراهي در سفر گله کنند، دل بستگي به زادگاه و پيمان يار قديمي براي عذرخواهي از آنها بس است.
8- به منّت و بخشش ديگران عادت مکن که در دو جهان رضايت خداوند و احسان پادشاه براي تو کافي است.
9- ورد: دعا، ذکري که کسي آن را پياپي در زير لب تکرار نمايد. درس صبحگاه: – 9 / 242.
اي حافظ، به هيچ ذکر و دعاي ديگري نياز نداري و تنها دعاي نيم شب و درس سحري براي تو کافي است.
مرو به خواب، که حافظ به بارگاهِ قبول
ز وِردِ نيم شب و درسِ صبحگاه رسيد
(غزل 9 / 242)