- شماره 253
1- فروغ: نور و روشني. لاله: – 9 / 58. بهار: – 6 / 235. لاله زار عمر و گل رو و بهار عمر: اضافه ي تشبيهي، عمر به لاله زار، روي به گل سرخ و عمر (مصراع دوم) به شکوفه مانند شده است و مقصود از بهار عمر دوره ي جواني و شکوفايي است.
اي معشوقي که از تابش چهره ي زيبايت عمرم چون لاله زار باطراوت و شاداب است. به سوي من بازگرد که بي گل رويت شکوفه ي جواني ام پژمرد و فروريخت.
2- سرشک: اشک. بين برق و باران تناسب است، زيرا پس از برق در آسمان، باران مي بارد و در اينجا نماد سرعت و تندي است. شدن: رفتن.
اگر از ديده ام چون باران، سيل اشک روان شود، شايسته است؛ زيرا جواني ام در غم دوري تو به سرعت برق گذشت و سپري شد.
3- اين لحظات کوتاه عمر که فرصت ديدار ممکن است، وقت را غنيمت بشمار و کار ما را درياب که سرانجام عمر معلوم نيست.
4- مي صبوح: شراب صبحگاهي و بامدادي. شکرخواب: خواب شيرين. هان: شبه جمله است، بدان و آگاه باش. اختيار: «در اصطلاح نجومي، به بهترين وقت از اوقات اخذ تصميم براي انجام امور مربوط به زندگي اطلاق مي شده. اختيار ساعت يا اختيار وقت با ملاحظات و محاسبات آن با ميزان اطّلاع و مهارت مخصوص و با هوشياري و موقع شناسي شخص منجّم ارتباط بسيار داشته و مقداري از آن هم با علم واقعي و شناختن درست مقدّمات پيش آمدها و وقايع تطبيق مي کرده است.» (فرهنگ اصطلاحات نجومي)
تا کي نوشيدن شراب صبحگاهي و در خواب خوش فرو رفتن و در غفلت به سر بردن؟ آگاه باش که بهترين لحظات زندگي تو سپري شد.
5- عمر: ايهام دارد: 1- زندگي 2- باتوجّه به مصراع اوّل استعاره از معشوق است.
ديروز معشوق در حال گذر بود و به سوي ما توجّه و عنايتي نکرد. بيچاره دل عاشق من که از گذشتن عمر هيچ بهره اي نبرد.
6- انديشه: ترس. محيط: ايهام دارد: 1- احاطه کننده و پيرامون و گرداگرد که در اين صورت، با نقطه و مدار تناسب است. 2- اقيانوس و دريا. محيط فنا: اضافه ي تشبيهي، فنا و نيستي به محيط مانند شده است. نقطه ي دهان: اضافه ي تشبيهي، دهان به نقطه ي کوچک مانند شده است – 5 / 68. مدار عمر: گردش عمر.
اي معشوق، هرکس که گردش عمر او بر نقطه ي کوچک دهان تو قرار گيرد و به وصالت برسد و از لبانت بوسه اي برگيرد، از درياي مرگ و نيستي که گرداگرد او را فراگرفته است، هيچ باکي ندارد.
7- خيل: گروه سواران، سپاه و لشکر. خيل حوادث: اضافه ي تشبيهي، حوادث از جهت حمله کردن و فراواني، به سپاه مانند شده است. عنان گسسته: کنايه از به سرعت و شتابان. سوار عمر: اضافه ي تشبيهي، عمر از جهت زود گذشتن، به سوار عنان گسسته و شتابان مانند شده است.
از هر طرف حوادث بد و ناگوار در کمين ماست؛ به همين سبب عمر هم چون سواري به سرعت مي گذرد.
8- بدون عمر زنده ام و از اين تعجّب مکن، زيرا چه کسي روزهاي جدايي از معشوق را زندگي به حساب مي آورد؟
9- نقش: اثر و نشان، استعاره از شعر و سخن.
اي حافظ، سخن بگوي و شعر بسراي که بر صفحه ي روزگار فقط اين نقش قلم توست که بر جاي مي ماند.