• شماره 245

1- الا: حرف تنبيه، بدان و آگاه باش. طوطي: پرنده اي است زيبا و سبز که در عرفان نماد و سمبل نفس ناطقه و در اينجا استعاره از – خود شاعر 2- قلم. خواجه در جاي ديگر مي فرمايد:

آبِ حيوانش ز منقارِ بلاغت مي چکد

طوطيِ خوش لهجه يعني کِلکِ شکّرخايِ تو

(غزل 5 / 410)

شکر: از غذاهاي مورد علاقه ي طوطي است و در اينجا استعاره از سخنان شيرين و دل پذير.

اي طوطي که گوينده ي رازهاي نهاني هستي، هرگز منقار تو از شکر خالي مباد.

2- سرت سبز باد: کنايه از عمرت دراز باد، شاد و خوش باشي و نيز به سبز بودن طوطي نيز اشاره دارد. نمودن: نشان دادن. خط: موهاي تازه رسته اي که گرد رخسار خوب رويان برآمده باشد – فرهنگ.

پيوسته عمرت دراز و دلت شاد باشد، زيرا از خطّ چهره ي يار نقش خوش و زيبايي نشان دادي.

3- سربسته: کنايه از پوشيده و مخفي و نيز مجمل و مبهم و بدون شرح و تفصيل. حريفان: جمعِ حريف، ياران يک دل و يک رنگ، دوستان هم پياله و باده نوش. خدا را: به خاطر و براي خدا. پرده برداشتن: کنايه از آشکار و ظاهر کردن.

با دوستان و هم پياله ها سربسته و مبهم سخن گفتي. به خاطر خدا از اين راز سرپوشيده پرده بردار.

4- ساغر: جام و پياله ي شراب. گلاب: استعاره از شراب خوش بو و معطّر – 5 / 46. بين خواب در «خواب آلوده» و بيدار تضادّ است.

نکته قابل ذکر در اين بيت اين است که معمولاً به چهره ي شخص بي هوش و يا به خواب رفته، آب مي زنند تا به هوش آيد و بيدار گردد و خواجه بيداري خود را در مستي مي داند و مي فرمايد: اي بخت بيدار، از جام شراب قطره اي بر صورت ما بپاش تا از خواب بيدار شويم

5- ره: راه، در اصطلاح موسيقي، مقام، پرده و آهنگ. در پرده زدن: – 6 / 30. مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده. بين ره، پرده، مطرب و مي رقصند تناسب و بين مست و هشيار تضادّ است.

اين چه نغمه اي بود که مطرب در پشت پرده نواخت که با نواي آن، مست و هوشيار به رقص و پاي کوبي مي پردازند؟

6- افيون: ترياک و بنگ، سبز. قدما گاهي افيون را در مي مي ريختند، در اين صورت خاصيّت مستي بخشي به نهايت درجه مي رسيد. عيّاران به اين معجون، بي هوشانه مي گفتند که يکي از ابزار کار آنها بود. (فرهنگ اشارات). حريفان: جمعِ حريف، ياران يک دل و يک رنگ، دوستان هم پياله و باده نوش. سر: مجازاً عقل و هوش. دستار: عمّامه و منديل و سربند. نه سر ماند نه دستار: کنايه از نهايت مستي و بي خودي.

از آن افيوني که ساقي زيبا در شراب ريخت، براي حريفان، از شدّت مستي، نه سر مي ماند و نه دستار.

7- سکندر: اسکندر، در روايات تاريخي، اسکندر محرّف الکساندر، پادشاه يونان است که پسر فيلپوس بود و 33 سال عمر کرد و ايران و هند را مسخّر خود ساخت؛ امّا اسکندر در نزد مورّخين پارسي قديم و اسلامي به رومي معروف است. اسکندر در ادبيات پيش از اسلام ايران، گُجَستَک يعني ملعون است. امّا در دوره ي اسلامي، شخصيّتي است بسيار محبوب و حتّي او را از پيامبران نيز شمرده اند. مفسّران کلمه ي ذوالقرنين را در قرآن اشاره به اسکندر دانسته اند.

در روايات آمده است که اسکندر همراه خضر در طلب آب حيات به ظلمات رفت، امّا هنگامي که خواست از آن بنوشد، چشمه از نظر او ناپديد شد. برخي گفته اند که خضر از مقدّمان سپاه اسکندر بود و برخي نيز گفته اند که اسکندر از خويشاوندان خضر بود. (فرهنگ تلميحات). بين زور و زر جناس زايد است.

تقدير اين گونه بود که آب حيات را به اسکندر ندهند و اين کار با زور و زر امکان پذير نيست، بلکه بايد آب حيات، قسمت و روزي کسي گردد؛ همان گونه که قسمت و روزي خضر شد.

8- درد: – فرهنگ. اهل درد: کنايه از عاشقان و عارفان. بين اندک و بسيار تضاد و بين لفظ و معني تناسب است.

بيا و حال دل عارفان و عاشقان دردمند را در لفظي اندک و معني بسيار بشنو.

9- بت: استعاره از معشوق زيبارو که عاشق، او را تا حدّ پرستش مي پرستد. بت چيني: زيباروي اهل چين، از قديم، چين به داشتن زيبارويان مشهور بوده و آنجا را مهد زيبايي و هنر دانسته اند؛ از اين رو، بت چيني استعاره از معشوق زيباست و نيز اشاره دارد به مهارت چينيان در بت تراشي و پيکرسازي و کشيدن نقّاشي هاي زيبا. عدو: دشمن و غارتگر.

زيباروي چيني غارتگر دل و دين است. خدايا، ما را در برابر او حفظ کن.

10- مستوران: جمعِ مستور، پرهيزکاران و پارسايان، کساني که خود را از گناه حفظ مي کنند. مستي: بي خويشي و بي قراري، عاشقي.

خواجه مستوران و زاهدان خشک را به نقش روي ديوار مانند کرده است و مي فرمايد: اسرار مستي و عشق را با بي خبران و کساني که خود را در حجاب و پرده قرار داده اند، بازگو مکن و با نقش روي ديوار از جان و روح و امور معنوي سخن مگو.

11- يمن: مبارکي و فرخندگي، برکت. دولت: سعادت و اقبال. منصور: ايهام دارد: 1- پيروزمند 2- اشاره است به شاه منصور، آخرين پادشاه آل مظفّر که خواجه در زمان وي وفات نمود – 1 / 242. علم شدن: مشهور شدن.

به برکت بخت و اقبال پيروز شاه منصور، حافظ در سرودن اشعار مشهور شد.

12- خداوندي: بزرگي و بزرگواري. به جايِ: در حقِّ.

پادشاهي که در حقّ خدمت کاران بزرگواري نمود، خدايا، او را از همه ي بلاها حفظ کن.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا