- شماره 242
1- رايت: علم و پرچم. منصور: ايهام دارد: 1- پيروزمند، 2- اشاره است به شاه منصور (750 – 796 هـ ق.) برادرزاده ي شاه شجاع، آخرين پادشاه آل مظفّر که دليرانه با تيمور جنگيد و سرانجام به دست او کشته شد و خواجه در زمان وي وفات يافت. بنا به نوشته ي مرحوم دکتر قاسم غني «شاه منصور مورد علاقه و محبّت مخصوص حافظ بود و به طوري که از گفته هاي او درباره ي شاه منصور برمي آيد، کمتر کسي از امراي معاصر تا اين درجه مورد علاقه ي خاطر او بوده است. وي علاوه بر اين غزل، در غزل هاي ديگر او را مدح گفته است؛ از جمله:
الا اي طوطيِ گويايِ اسرار
مبادا خالي ات شکّر ز منقار
(غزل 1 / 245)
جَوزا سَحر نهاد حمايل برابرم
يعني غلامِ شاهم و سوگند مي خورم
(غزل 1 / 329)
گرچه ما بندگانِ پادشهيم
پادشاهانِ مُلک صبح گهيم
(غزل 1 / 381)
نکته ي دلکش بگويم، خالِ آن مَه رُو ببين
عقل و جان را بسته ي زنجيرِ آن گيسو ببين
(غزل 1 / 402)
نسيمِ باد صبا دوشم آگهي آورد
که روزِ محنت و غم رو به کوتهي آورد
(غزل 1 / 147)
از موارد ديگري که خواجه حافظ شاه منصور را مدح گفته، در مثنوي هايي است که در نسخ جديده به «ساقي نامه» معروف است.» (بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، جلد اوّل، 400). نويد و بشارت: مژده و خبر خوش.
بيا که پرچم پيروز شاه منصور رسيد و مژده ي فتح و پيروزي او در همه جا پيچيد؛ به طوري که خورشيد و ماه نيز آن را در آسمان شنيدند.
2- جمال: زيبايي. ظفر: پيروزي. نقاب انداختن: کنايه از ظاهر و آشکار کردن. کمال عدل: عدل کامل و تمام. دادخواه: دادخواهنده و مظلوم.
بخت و اقبال نيک و زيبا، پرده از روي پيروزي انداخت و آن را آشکار کرد و عدل کامل، به فرياد مظلوم و ستم ديده رسيد.
3- ماه: استعاره از شاه منصور. کام: مراد و آرزو و در معني دهان که در اينجا مراد نيست، با دل ايهام تناسب است. بين ماه و شاه جناس لاحق است.
با آمدن شاه منصور به شيراز، اکنون روزگار به خوبي و خوشي مي چرخد و همه ي مردم عالم با ورود او به کام و آرزوي دل خود مي رسند.
4- قاطعان راه: قطع کنندگان راه، کنايه از راهزنان. قوافل: جمعِ قافله، قافله ها. قوافل دل و دانش: اهلِ عشق و دانش، عارفان و عاقلان. مرد راه: کسي که توان و قدرت راه رفتن دارد، راه شناس و راهنما، در اينجا کنايه از شاه منصور.
با آمدن مرد راهنما و راه شناس، ديگر کاروان هاي اهل عشق و معرفت از راهزنان ايمن و آسوده مي شوند.
5- عزيز مصر: کنايه از يوسف و در اينجا مراد شاه منصور است – 9 / 196. به رغم: برخلاف. غيور: حسود. برادران غيور: برادران حسود، در اينجا استعاره از شاه يحيي برادر شاه منصور که به دست وي از شيراز رانده شد – مقدّمه ي همين غزل. قعر: ته و عمق. اوج: «در مقابل حضيض است و به معني بلندي و ترقّع و نقطه اي از مسير قمر است در اطراف کره ي زمين که در آن نقطه ماه بيشترين فاصله را از زمين دارد.» (فرهنگ اصطلاحات نجومي)
يوسف برخلاف برادران حسود خود، از ته چاه بيرون آمد و به اوج ماه يعني سلطنت مصر رسيد.
6- صوفي: پيرو طريقت تصوّف – فرهنگ. دجّال: «دجّال در فرهنگ ها به معني کذّاب و دروغ باف آمده، برخي هم آن را ضدّ خدا و ضدّ مسيح معني کرده اند. در فرهنگ اسلامي نام مردي کذّاب، مکنّي به ابويوسف است که در آخرالزّمان و پيش از ظهور مهدي موعود (ع) پيدا شود و در دوره ي چهل روزه يا چهل ساله ي خود، دنيا را پر از ظلم و کفر نمايد. سرانجام، مهدي موعود، او را دفع کند و دنيا پر عدل شود.» (فرهنگ اساطير). دجّال فعل: بدکردار و دروغگو. ملحد شکل: کافر و بي دين، اشاره است به اينکه بر پيشاني دجّال به حروف مقطّعه کافر نوشته اند. (فرهنگ تلميحات). صوفي دجّال فعل ملحدشکل: بنا به گفته مرحوم دکتر قاسم غني منظور، امير تيمور گورکان است که نسبت به شيوخ صوفيه و صاحبان خانقاه ارادت و خضوع دارد و از همّت آنها استمداد مي طلبيد. (بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، جلد اوّل، 400). مهدي دين پناه: مهدي حامي دين، استعاره از شاه منصور.
صوفي بدکردار و فريب کار که ظاهري هم چون کافران دارد، کجاست؟ به او بگو که از اين غصّه بسوزد که مهدي حامي دين از راه رسيد.
7- صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ.
اي باد صبا، به شاه منصور بگو که از غم عشق و سوز درون و آه آتشين چه ها بر سرم آمده است.
8- شوق: – 7 / 58. فراق: – 2 / 18.
اي شاه، از اشتياق ديدار روي تو به اين گرفتار در زندان جدايي، همان رسيد که از آتش به کاه مي رسد.
9- قبول: پسند و پذيرش. بارگاه قبول: اضافه ي تشبيهي، قبول به بارگاه باشکوهي مانند شده است. ورد: دعا، ذکري که کسي آن را پياپي در زير لب تکرار نمايد. درس صبحگاه: درس سحر، آموخته هاي سحري و الهامات غيبي.
خواجه در جاي ديگر مي فرمايد:
ما درسِ سَحر در رهِ ميخانه نهاديم
محصولِ دعا در رهِ جانانه نهاديم
(غزل 1 / 371)
به خواب غفلت و ناآگاهي نرو که حافظ از ورد و دعاي نيم شبي و درس سحرگاهي، به بارگاه دوست راه يافت و مورد پسند و پذيرش واقع شد.