- شماره 236
1- طاير قدسي: پرنده ي عالم ملکوت و پاک، در اينجا استعاره از يار فرشته سيرت آسماني که شايد همان شاه شجاع باشد. پيرانه سر: سر پيري.
اگر آن پرنده ي پاک بهشتي به سويم بازآيد، عمر از دست رفته ي دوران جواني من نيز دوباره به هنگام پيري باز مي گردد.
2- برق: درخشش و روشني. دولت: بخت و اقبال. برق دولت: اضافه ي تشبيهي، اقبال و سعادت به درخشش برق مانند شده است. نظر: چشم. بين باران و برق و بين اشک و نظر تناسب است.
به اشک چون بارانم اميد بسته ام تا بار ديگر برق اقبال ديدار يار که از مقابل چشمانم دور شده است، به سويم بازگردد.
3- از خدا مي خواهم آن ياري که خاک کف پايش هم چون تاجي براي سر من بود، دوباره به سرم بازگردد و به ديدارم بيايد.
4- شخص: بدن، جسم.
مي خواهم که به دنبال دوست بروم و در جستجوي او باشم و اگر جسمم به سوي دوستان عزيز بازنگردد، خبر جان سپاري من به آنها برسد.
5- نثار: – 3 / 60. گوهر جان: اضافه ي تشبيهي، جان از جهت ارزش و قيمت، به جواهر تشبيه شده است.
اگر گوهر جانم را در زير پاي قدم يار نثار نکنم، ديگر اين جان به چه کاري خواهد آمد؟
6- کوس: طبل و دهل. دولت: بخت و اقبال. بام سعادت: اضافه ي تشبيهي، سعادت و خوشبختي به بام بلند مانند شده است. مه نوسفر: استعاره از ياري که تازه به سفر رفته باشد.
اگر ببينم که يار تازه سفر کرده ي من بازمي گردد، طبل بخت و اقبال دوباره ي خود را بر بام سعادت و خوشبختي خواهم زد و اين نيک بختي را به همگان اعلام خواهم کرد.
7- غلغل چنگ: صداي چنگ – 8 / 29. شکرخواب صبوح: خواب شيرين بامدادي.
آنچه مانع بازگشتن يار به سوي من مي شود، نغمه ي چنگ و خواب شيرين صبحگاهي است؛ در غير اين صورت اگر صداي آه و ناله ي سحرگاهي مرا بشنود، به يقين به سويم بازمي گردد.
8- همّت: – 12 / 12. بين شاه و ماه جناس لاحق است.
اي حافظ، در اشتياق ديدار چهره ي ماه روي شاه هستم، کوشش و عنايتي کن تا او به سلامت از سفر بازگردد و به خانه ي من بيايد.