- شماره 230
1- باده ي مشکين: باده ي معطّر و خوش بو – 5 / 46. دل کشيدن: کنايه از تمايل و دوست داشتن دل. شايد: شايسته و سزاوار است. زهد: پارسايي، پرهيزکاري، دوري از دنيا – فرهنگ. زهد ريا: زهدي که به احوال معنوي نينجامد، زهد تهي از عشق و محبّت، زهد خشک.
اگر دلم به نوشيدن باده ي خوش بو و معطّر تمايل دارد، شايسته است؛ زيرا از زهد رياکارانه بوي خير و نيکي نمي آيد.
2- عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. خداوندگار: صاحب و مالک، خدا.
اگر همه ي مردم عالم، مرا از عشق ورزيدن منع کنند، به آن توجّهي نمي کنم و کاري را انجام مي دهم که خداوند و يا معشوق مي فرمايد.
3- طمع بريدن: کنايه از قطع اميد کردن و چشم پوشيدن. فيض: در لغت به معني جوشش و ريزش است و در اينجا مجازاً لطف و بخشش. کرامت: بزرگواري و بخشندگي، کار خارق العاده – فرهنگ. خلق کريم: خوي نيک و بزرگوار خداوندي و کريم در لغت به معني بخشنده و بزرگوار است که از صفات خداوند مي باشد.
از فيض بخشندگي و کرامت دوست نااميد مباش، زيرا خلق و خوي بخشنده و کريمانه ي او گناهان را مي بخشد و بر عاشقان رحم مي کند.
4- حلقه: مجلس و انجمن، مجلس يا نشستن دايره وار صوفيان. ذکر: دعا و بر زبان آوردن نام خدا و به ياد او بودن و به او فکر کردن. حلقه اي ز سر يار گشودن: کنايه از رسيدن به معشوق.
دل به اميد آنکه حلقه اي از گيسوي گره گير معشوق را باز کند و به وصال او برسد، در حلقه ي ذکر و دعا نشسته است.
5- حسن: زيبايي و جمال. حجله: اتاق و حجره اي آراسته و زينت شده براي عروس و داماد. حجله ي بخت: اضافه ي تشبيهي، بخت و سعادت به حجله مانند شده است. مشّاطه: آرايشگر. بيت داراي استفهام انکاري است.
اي معشوق، تو که از جمال و زيبايي ذاتي و خدادادي بهره مند هستي، ديگر چه نيازي به آرايشگر داري تا تو را بيارايد و زيبا کند؟
گوهرِ پاکِ تو از مدحتِ ما مستغني است
فکرِ مَشّاطه چه با حُسنِ خداداد کند
(غزل 7 / 190)
ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ يار مستغني است
به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روي زيبا را؟
(غزل 4 / 3)
6- چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. دلکش: دل پذير و خوشايند. بي غش: صاف و پاک. درباستن: سزاوار و شايسته بودن.
حال که باغ، سبز و پرگل است و هوا دل پذير و مي صاف و بي غش مهيّاست، به غير از يک دل آسوده و آرام چيز ديگري لازم و ضروري نيست.
7- جميله: زن زيبا و نيکو. عروس جهان: اضافه ي تشبيهي، جهان به عروس زيبا مانند شده است. مخدّره: اسم مفعول از مصدر تخدير، صفتي است جانشين موصوف. پرده نشين، زنِ در پرده نشانيده، مستور و پوشيده.
دنيا هم چون عروس زيبايي است که اگرچه دل فريب و دلرباست، ولي آگاه باش که اين دوشيزه به عقد هيچ کس درنمي آيد و او را کامياب نمي کند.
8- لابه: زاري و التماس. شکر: استعاره از بوسه اي شيرين. دل خسته: آزرده و غمگين.
با ناله و زاري به معشوق گفتم که اي ماه رو، چه مي شود اگر با بوسه اي شيرين، دل عاشق دل خسته اي آرام شود؟
9- ماه: استعاره از معشوق. آلاييدن: آلودن.
با خنده گفت: اي حافظ، به خاطر خدا راضي مشو که بوسه ي تو چهره ي زيباي چون ماه معشوق را آلوده کند.