- شماره 219
1- چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. گل: گل سرخ. بنفشه: – 6 / 16. از عدم به وجود آمدن و سر به سجود نهادن: يادآور خلقت آدم و سجده ي ملائکه است. بين عدم و وجود تضاد و بين چمن، گل و بنفشه و بين قدم و سر تناسب است.
اکنون که گل سرخ در باغ شکوفا شد و از نيستي به هستي آمد و بنفشه در پاي سر به سجده نهاد،
2- صبوح: شراب بامدادي. ناله: – 2 / 123. دف: – 5 / 158. چنگ: – 8 / 29. غبغب: برجستگي گوشتي زير چانه در شخص فربه. عود: بربط – 5 / 137. بين نوشيدن، جام صبوحي و ساقي و بين ناله و نغمه و بين دف، چنگ، ني و عود تناسب است.
با آواز دف و چنگ جام شاب صبحگاهي را بنوش و با آهنگ ني و عود بر غبغب ساقي زيبارو بوسه بزن.
3- دور گل: ايهام دارد: 1- زمان و فصل گل 2- اطراف و گرد گل. شاهد: – 7 / 11. چنگ: – 8 / 29. روز بقا: روزگار زندگي، مدّت عمر. معدود: کم و اندک.
در فصل شکفتن گل، بي شراب و معشوق زيبا و چنگ نباش و آنها را ترک نکن، زيرا عمر گل هم چون عمر آدمي چند هفته اي بيش نيست و به سرعت مي گذرد.
4- رياحين: جمعِ ريحان – 2 / 9. اختر ميمون: ستاره ي بخت و اقبال خجسته و مبارک. طالع: – 3 / 54. مسعود: سعد و خجسته، مبارک و سعادتمند.
خواجه براساس اين عقيده ي قدما که آسمان را سبز مي دانستند و خود بارها آن را در اشعارش سبز گفته است؛ سبز شدن زمين را در فصل بهار، سبب يکساني آن با آسمان دانسته است و مي فرمايد: زمين به کمک ستاره ي بخت و طالع سعد و مبارک خود، با روييدن گياهان و گل ها، هم چون آسمان سبز، روشن شد.
5- شاهد: – 7 / 11. نازک عذار: زيبارو و لطيف چهره. عيسي دم: صفت معشوق که زنده کننده ي عاشق است – 6 / 57. حديث: حکايت و ماجرا. عاد: «نام قومي که پيغمبر آن هود بود و به سبب نافرماني، به نفرين هود خداوند بر قوم عود خشم گرفت تا به وسيله ي باد صرصر که هفت شب و هشت روز متوالي وزيد، يک سره نابود شدند. در قرآن آيه ي 6 و 7 سوره ي حاقّه (69) بدآن اشاره شده است.» (فرهنگ تلميحات ذيل هود). ثمود: «صالح از فرزندان سالم بن نوح، پيغمبر قوم ثمود بود. ثمود را قبيله اي از عرب گفته اند که در شمال مدينه سکونت داشتند و بت پرست بودند. ثمود از صالح خواستند که به عنوان معجزه از ميان کوه شتري با بچّه بيرون آورد. به فرمان خداوند سنگ شکافته شد و ناقه اي با بچّه بيرون آمد. امّا ثمود، صالح را به سحر متّهم کردند و به او نگرويدند و چون شتر صالح به سرچشمه ي ايشان رفت و همه ي آب هاي ايشان را بخورد، او را کشتند. در اين زمان از آسمان صداي مهيبي برخاست و قوم ثمود (جز قليلي از مؤمنان) از وحشت آن صدا يک سره نابود شدند و نژاد ايشان منقطع گرديد و از اين رو، اين دسته از اعراب را «عرب بائده» گويند يعني برافتاده. در قرآن آيات 14 – 11 سوره ي شمس (91) بدآن اشاره شده است.» (فرهنگ تلميحات، ذيل صالح). بين عاد و ثمود تناسب است.
يکي از موضوعاتي که خواجه فراوان در غزل هاي خود بدآن اشاره مي کند، اغتنام فرصت و دم غنيمتي است که در اين بيت با توجّه به اين مطلب مي فرمايد: از دست معشوق زيباروي لطيف چهره که چون عيسي حيات بخش است، شراب بگير و بنوش تا جاني دوباره يابي و از داستان عاد و ثمود سخن مگو و آن را رها کن؛ يعني از گذشتگان هيچ ياد مکن و زمان حال را غنيمت بدان.
6- خلد برين: بهشت جاويد اعلي – 6 / 419. دور: ايهام دارد: 1- زمان و فصل 2- اطراف و گرداگرد. سوسن: – 6 / 43. خلود: جاودانگي.
در فصل شکفتن سوسن و گل، جهان هم چون بهشت برين، زيبا و باطراوت شد، ولي افسوس که برخلاف بهشت، جاودانه نيست و براي هميشه نمي توان در آن زندگي کرد.
7- چو: چون، وقتي که، زماني که. سوار شدن گل بر هوا: کنايه از پراکنده شدن بوي گل در هوا و يا شکفته شدن گل بر روي شاخه. سليمان وار: مانند سليمان – 2 / 57. مرغ: کنايه از بلبل. داوود: – 7 / 174. بين سليمان و داوود تناسب است.
وقتي که گل شکفته مي شود و سليمان وار بر شاخه سوار مي گردد و بويش را در هوا پراکنده مي سازد و سحرگاه بلبل نغمه ي داوودي خود را شروع مي کند،
8- تازه کردن: «تجديد و نو کردن، مجازاً شاد و خوش و بارونق کردن.» (لغت نامه). آيين دين زردشتي: کنايه از شراب نوشيدن به رسم و آيين زردشتيان به گرداگرد آتش. لاله: – 9 / 58. نمرود: اسم پادشاهي است بت پرست که در زمان حضرت ابراهيم مي زيست. اسم او در قرآن مجيد نيامده، ولي به داستان او اشاره شده است. ابراهيم نمرود را از بت پرستي نهي مي کرد؛ از اين رو، نمرود خواست تا او را در آتش بسوزاند. آن گاه به دستور او آتشي عظيم افروختند که گرما و شدّت آن به حدّي بود که هيچ نتوانست جلو رود و ابراهيم را در آتش اندازد. ابليس به نمروديان منجنيق ساختن را بياموخت. به وسيله ي منجنيق ابراهيم را در آتش انداختند، اما آتش به امر خداوند بر ابراهيم گلستان شد. در قرآن آيه ي 69، سوره ي انبيا (21) بدآن اشاره شده است. (فرهنگ تلميحات ذيل ابراهيم و نمرود)
و حال که گل لاله هم چون آتش نمرود روشن و برافروخته است، تو نيز به باغ و بوستان بيا و با نوشيدن شراب به عيش و شادي بپرداز و آيين دين زردشت را تازه کن،
9- صبوح: شراب صبحگاهي. آصف: – 7 / 25. آصف عهد: وزير دوران و زمان. ملک سليمان: سرزمين فارس. عماد دين محمود: خواجه عمادالدّين محمود کرماني يکي از دهات عصر و وزراي نامي شاه شيخ ابواسحاق و از ممدوحين حافظ بوده است. (بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، جلد اوّل، 107)
و به ياد وزير زمان، خواجه عمادالدّين محمود، جام صبوحي طلب کن و بنوش.
10- بود که: باشد که، اميد است که. يمن: ميمنت و مبارکي. تربيت: توجّه و مراقبت.
اميد است که مجلس حافظ به مبارکي توجّه و عنايتش هرچه مي خواهد جملگي فراهم شود.