• شماره 212

1- دي: ديروز. اتّفاق افتادن: فراهم شدن، روي دادن، پيش آمدن. مذاق: ذائقه، کام و دهان.

ديروز در سحرگاه نوشيدن يکي دو جام شراب برايم پيش آمد و دست داد و با بوسيدن لب شيرين ساقي زيبا، مي به کامم شيرين و گوارا شد.

2- مستي: بي خويشي و بي خودي. شاهد: – 7 / 11. عهد شباب: روزگار جواني. رجعت: بازگشتن، در اصطلاح فقهي يعني بازگشت مرد به سوي زن مطلّقه. طلاق: جدا شدن زن از شوهر، در اينجا مقصود طلاق قطعي غير قابل رجعت است که در اصطلاح فقه، بدآن طلاق ثلاث يا باين گفته مي شود.

از سرمستي و بي خودي خواستم بار ديگر با معشوق زيباروي دوران جواني پيوندي برقرار کنم، ولي بين ما جدايي قطعي بود و ديگر بازگشتي وجود نداشت.

3- مقامات: جمعِ مقام – 2 / 7. طريقت: – 2 / 71. سير کردن: حرکت و گردش کردن. عافيت: سلامت، نجات و رستگاري که نتيجه ي دوري از خلق و دنياي مادّي است. نظربازي: – 1 / 193.

در مراحل سير و سلوک، هرکجا که رفتيم و گردش کرديم، ديديم که بين عافيت و نظربازي هيچ وجه مشترکي نيست و اين دو از هم جدا هستند و نگاه کردن به چهره ي زيبارويان، سلامت و رستگاري را به خطر مي اندازد.

4- عاشق وش: مانند عاشق، عاشقانه و عاشق وار. نفاق: دورويي و بي ريا.

اي ساقي، جام باده را پي در پي به من بنوشان تا مست و بي خود گردم؛ زيرا که در طريق عشق، هرکس که عاشقانه و مست قدم ننهد، دچار دورنگي و ريا شده است.

5- معبّر: تعبيرکننده ي خواب، خواب گزار. دوش: ديشب. شکرخواب صبوحي: خواب شيرين صبحگاهي. وثاق: اتاق، حجره.

خواجه با اشاره ي ضمني به اين مطلب که خورشيد در آسمان چهارم واقع است، مي فرمايد: اي تعبيرکننده ي خواب، به من مژده اي بده که در هنگام صبح که وقت رؤياي صادقه است، در خواب شيريدن ديدم که به معراج رفتم و با آفتاب هم خانه شدم و يا خورشيد با آن عظمت به زمين آمد و با من هم نشين گشت.

6- نقش بستن: تصوّر کردن به خيال آوردن. گوشه گرفتن: دوري جستن، کناره گرفتن. طاق افتادن: به نهايت بي طاقتي رسيدن، بي صبر و طاقت شدن. بين طاقت و طاق جناس زايد و بين طاق در معني قوس و انحنا که در اينجا مراد نيست، با خم ايهام تناسب است.

در خيالم آرزوي آن را داشتم که از آن چشم مست و خمار معشوق دوري کنم و به گوشه اي پناه ببرم، ولي کمان ابروي زيباي او تاب و طاقت را از من گرفت و مرا گرفتار ساخت.

7- نصرت دين: ياري دين، لقب شاه يحيي که خواجه با ظرافت طوري در بيت استفاده کرده است که معني لغوي آن نيز در ذهن بيايد. شاه يحيي: شاه نصرت الدّين يحيي، پسر شاه مظفّر بن امير مبارزالدّين محمّد که نزد جدّ خود، امير مبارزالدّين، بسيار عزيز بود. او را امير تيمور در سال 789 هـ ق. به حکومت شيراز برگزيد. در زمان سلطنت او در شيراز، خواجه حافظ پنج غزل در مدح او سروده است – مقدمّه ي همين غزل. اتّساق: ترتيب و سامان.

اگر شاه يحيي از روي جوانمردي و بخشندگي دين را ياري نمي کرد، کار سلطنت و دين از سامان افتاده بود.

8- ساعت: لحظه و هنگام. نظم پريشان: شعر آشفته که هر بيت آن معناي مستقل دارد. طاير فکر: پرنده ي انديشه، اضافه ي تشبيهي، فکر به پرنده تشبيه شده است. دام اشتياق: دام عشق، اضافه ي تشبيهي، عشق و شوق به دام مانند شده است.

خواجه علّت پريشاني و آشفتگي شعر خود را گرفتاري در دام عشق معشوق مي داند و مي فرمايد: حافظ آن لحظه که اين غزل آشفته را مي سرود، پرنده ي انديشه اش در دام شوق ديدار معشوق گرفتار بود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا