- شماره 206
1- آفاق: جمعِ افق، کرانه ها، اطراف، جهان. بين پيش و بيش جناس خطّ است.
در گذشته بيش از اينها در فکر عاشقانت بودي، به طوري که عشق ورزي تو نسبت به ما در همه ي عالم مشهور بود.
2- نوش: شهد و عسل، هر چيز شيرين. نوشين لبان: کنايه از شيرين سخنان. ذکر: 1- ياد 2- دعا 3- کلماتي که مرشد به سالک مي آموزد و او موظّف است که آنها را هميشه در زير لب تکرار نمايد. حلقه: مجلس و انجمن. بين ياد و باد جناس خطّ است.
ياد آن شب ها به خير که با معشوقان شيرين لب هم نشين بوديم و از راز عشق و مجلس عاشقان سخن مي گفتيم.
3- طاق در مصراع اوّل به معني سقف و ايوان خميده و در مصراع دوم به معني انحنا و خميدگي است که در معني اخير قوس و هلال ابرو مراد است. مينا: شيشه ي کبود و لاجوردي. سقف سبز و طاق مينا: استعاره از آسمان. برکشيدن: برافراشتن، بالا بردن. منظر: نظرگاه و ديدگاه. جانان: معشوق و محبوب هم چون جان عزيز.
قبل از آنکه سقف اين آسمان سبزرنگ و گنبدي شکل را برافرازند، ابروي هلالي شکل معشوق، نظرگاه من بود؛ يعني از ازل چشم من به جمال يار گشوده شده بود و او را مي نگريست.
نبود نقشِ دو عالَم که رنگِ الفت بود
زمانه طرحِ محبّت نه اين زمان انداخت
(غزل 2 / 16)
درباره ي ازلي بودن عشق – 2 / 16.
4- ازل: زمان بي آغاز، ابتداي خلقت – 1 / 24. بين ازل و ابد و بين صبح و شام تضاد و بين عهد و ميثاق تناسب است.
از ابتداي خلقت تا انتهاي آن، عهد و پيمان عشقي که با معشوق در روز الست بسته ايم، محکم و پابرجا خواهد بود.
5- مشتاق: آرزومند و طالب.
اگر سايه ي لطف و عنايت معشوق بر عاشق بيفتد، جاي شگفتي نيست؛ ما از آغاز به معشوق محتاج بوديم و او نيز به ما اشتياق داشت.
6- حسن: جمال و زيبايي. لطف طبع: لطافت و نيکويي سرشت و باطن.
گرچه حسن و جمال زيبارويان مجلس، دل و دين را مي برد، ولي بحث ما درباره ي نيک سرشتي و خوبي اخلاق آنان بود؛ يعني ما بيشتر به زيبايي درون و حسن خلق آنها توجّه داشتيم.
7- نکته: سخن دقيق و باريک، مضمون نغز و لطيف. در کار کردن: به کار بردن. گدا: «در ادبيات عرفاني، گداي تجلّيّات الهي، فقير الي الله و گداي فيوضات باقي حق را نامند.» (فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني). رزّاق: روزي دهنده. رزّاق بودن خدا: اشاره است به آيه ي 58، سوره ي ذاريات (51): اِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُوالقُوَّةِ المَتِينُ، خداست روزي دهنده و اوست صاحب نيرويي سخت استوار.
بر درگاه پادشاهي، گدايي سخن نغز و لطيفي به کار برد و به من گفت: بر سر هر سفره اي که نشستم، ديدم که روزي دهنده ي حقيقي خدا بود و ديگران واسطه اي بيش نبودند.
8- تسبيح: در لغت به معني سبحان الله گفتن و خدا را به پاکي ياد کردن است و نيز سُبحه را گويند که وسيله اي است براي عبادت و آن عبارت است از دانه هايي که به رشته کشيده شده است. رشته ي تسبيح: بند تسبيح، ذکر مداوم و پياپي سبحان الله. ساقي سيمين ساق: شراب دهنده ي زيبارويي که داراي ساق هاي سفيد هم چون نقره است.
اگر رشته ي تسبيح پاره شد، بر من عيب مگير و عذر مرا بپذير؛ زيرا که دستم بر دامن ساقي زيباروي بود.
9- شب قدر: – 1 / 31. صبوح: شراب صبحگاهي. صبوحي کردن: شراب صبحگاهي نوشيدن. سرخوش: مست و شادمان. طاق: ايوان، رَف و طاقچه.
اگر در شب قدر شراب نوشيده ام، مرا سرزنش مکن؛ زيرا که يار، مست و سرخوش آمد و جام باده نيز بر روي طاق آماده بود؛ يعني همه ي اسباب عيش و شادي مهيّا بود و بي اختيار به طرب پرداختم.
10- آدم: مراد، حضرت آدم ابوالبشر است. باغ خلد: کناي از بهشت جاودان – 6 / 419. نسرين: – 10 / 52. گل: گل سرخ. اوراق: جمعِ ورق، ورق ها، برگ ها. بين اوراق در معني برگ درخت ها که در اينجا مراد نيست، با باغ، نسرين و گل تناسب است.
خواجه زيبايي شعر خود را خدادادي مي داند که از روز ازل همراه با خلقت آدم براي او مقدّر شده است و مي فرمايد: شعر حافظ از زمان حضرت آدم، در بهشت، زينتي براي گلبرگ هاي نسرين و گل سرخ بود.