- شماره 202
1- ميکده: – ميخانه در فرهنگ.
اين غزل شايد برگرفته از غزل عراقي باشد به مطلع:
بوَد آيا که خرامان ز درم بازآيي
گِره از کارِ فروبسته ي ما بگشايي
(مجموعه آثار فخرالدّين عراقي، 252)
آيا ممکن است روزي بيايد که درِ ميخانه ها را بگشايند و گره ي کار پيچيده و مشکل ما را باز کنند؟
2- زاهد: پارسا، بي ميل به دنيا – زهد در فرهنگ. دل قوي داشتن: آسوده خاطر شدن، مطمئن شدن. بين بستند و بگشايند تضادّ است.
اگر درِ ميخانه را به خاطر دل زاهد مغرور و رياکار بستند، آسوده خاطر باش که حتماً به خاطر خدا باز خواهند کرد.
3- صفا: خلوص و پاکي، يک رنگي و روشني. رندان: جمعِ رند و رند شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد.
– فرهنگ. صبوحي زدگان: کساني که شراب صبحگاهي نوشيده اند، کنايه از سحرخيزان. مفتاح دعا: کليد دعا، اضافه ي تشبيهي، دعا از آن جهت که کارهاي بسته را باز مي کند، به کليد مانند شده است.
چه بسيار درهاي بسته و کارهاي گره خورده که به خاطر پاکي دل رندان سحرخيز باده نوش، با کليد دعا گشوده مي شود.
4- تعزيت: سوگواري و عزاداري. نامه ي تعزيت نوشتن: اعلام سوگواري و عزاداري کردن. دختر رز: دختر انگور، ترجمه ي بنت العنب عربي است، استعاره از شراب. مغ: آتش پرست و زردشتي، موبد زردشتي. مغ بچه: فرزند مغ، پسرکي که در ميکده ها خدمت کند و در اشتعار خواجه با ترسابچه يکي است، استعاره از ساقي زيبا. زلف دوتا: دو رشته ي زلف، زلفي که از وسط به دو قسمت شده باشد يا زلف خميده و پيچ و تاب خورده. زلف گشودن: زلف را باز و پريشان کردن و اين رسمي بوده در قديم که به هنگام عزاگيسوان خود را آشفته و پريشان مي کردند و آن را مي بريدند.
تعزيت نامه ي شراب را بنويسيد و سوگوار باشيد تا همه ي ساقيان زيبارو زلف تابدار و پيچيده ي خود را باز کنند و در مرگ شراب عزادار باشند.
5- چنگ: – 8 / 29. گيسوي چنگ: استعاره ي مکنيّه، تارها و سيم هاي چنگ. گيسوي چنگ بريدن: تارهاي چنگ را پاره کردن و در نهايت شکستن چنگ مراد است. شايد خواجه اين ترکيب را از خاقاني گرفته باشد.
گيسويِ چنگ و رگِ بازوي بَربَط ببُريد
گريه از چشمِ نيِ تيزنگر بگشاييد
(ديوان، 160)
مي ناب: مي صاف و خالص. حريفان: جمعِ حريف، ياران يک دل و يک رنگ، دوستان هم پياله و باده نوش. خون از مژه ها گشادن: خون گريه کردن.
در عزاي مرگ باده ي صاف، تارهاي چنگ را ببُريد تا ياران باده نوش از مژگان خود اشک خونين بريزند.
6- خدايا، راضي مشو که با بستن درِ ميخانه و مرگ دختر رز، درِ خانه ي ريا و نيرنگ را باز کنند.
7- خرقه، لباس رسمي صوفيان – فرهنگ. زنّار: – 7 / 77. دغا: مکر و فريب و دغل.
اي حافظ، اين خرقه ي ريايي را که با فريب و نيرنگ بر تن کرده اي، خواهي ديد که فردا چگونه زنّار از زير آن باز مي کنند و تو رسوا خواهي شد.