- شماره 200
1- چنگ: – 8 / 29. عود: بربط – 5 / 137. تقرير کردن: بيان کردن، سخن گفتن. تعزير کردن: عقوبت کردن، «تعزير شرعاً تأديبي است مادون حدّ شرعي و فرق بين تعزير و حد، آن است که حد معيّت است، امّا تعزير منوط به رأي امام يا حاکم مي باشد.» (لغت نامه)
آيا مي داني که چنگ و عود چه مي گويند، مي گويند پنهاني شراب بنوشيد که باده گساران را عقوبت مي کنند.
اگرچه باده فَرَح بخش وباد، گُل بيز است
به بانگِ چنگ مخور مي، که محتسب، تيز است
(غزل 1 / 41)
2- ناموس: آبرو، ارزش و اعتبار.
آبروي عشق را مي برند و عاشقان را بي ارزش و اعتبار مي کنند و بر جواب عيب مي گيرند و پير را سرزنش مي کنند.
3- قلب تيره: ايهام دارد: 1- دل سياه 2- سکّه ي تقلّبي سياه. اکسير: – 4 / 143.
نصيب اين رياکاران چيزي جز دل سياه و يا سکّه ي تقلّبي بي ارزش نشد و هم چنان در اين فکر باطل و خام اند که اکسير مي کنند و کار خارق العاده انجام مي دهند؛ يعني آنها هرگز به مقصود نخواهند رسيد و زهي خيال باطل.
4- رمز: راز و سرّ. عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. تقرير کردن: بيان کردن.
مي گويند از سرّ عشق سخن نگوييد و نشنويد. داستان مشکلي است که بيان مي کنند؛ يعني چنين کاري محال است و نمي توان از عشق سخن نگفت.
5- مغرور: فريب خورده.
ما از بيرونِ در فريفته ي صد گونه نيرنگ و حيله شده ايم و نمي دانيم که در پشت پرده چه کارها مي کنند و چه انديشه اي در سر دارند؛ يعني در ظاهر، ما را به صد سخن و عمل رياکارانه فريفته اند و هيچ نمي دانيم چون به خلوت مي روند، در پس پرده چه ها مي کنند (و البتّه خواجه مي دانسته است).
واعظان کاين جلوه در محراب و منبر مي کنند
چون به خلوت مي روند، آن کارِ ديگر مي کنند
(غزل 1 / 199)
6- تشويش دادن: پريشان و آشفته کردن. وقت: از اصطلاحات صوفيه است و آن، حال و وصفي است که بر سالک مستولي مي گردد – فرهنگ. پير مغان: پير ميکده و طريقت – فرهنگ. سالکان: جمعِ سالک – فرهنگ. پير: مرشد و راهنماي سالکان – فرهنگ.
سالکان مبتدي و بي تجربه را نگاه کن که چگونه وقت باارزش پير مغان را پريشان مي سازند و نسبت به پير و مرشد خود چه رفتار ناشايستي دارند!
7- ملک: کشور و مملکت، سلطنت. ملک دل: اضافه ي تشبيهي، دل به ملک تشبيه شده است. نظر: نگاه، توجّه و عنايت – فرهنگ. خوبان: جمعِ خوب، زيبارويان. تقصير کردن: کوتاهي کردن.
با نيم نگاه مي توان صد ملک دل را خريد و به دست آورد. معشوقان زيبارو هستند که در اين معامله کوتاهي مي کنند و بي توجّه اند.
8- جدّ و جهد: تلاش و کوشش. وصل: پيوند با محبوب، وصال – فرهنگ. نهادن: قرار دادن، به شمار آوردن، نسبت دادن. تقدير: خواست الهي، سرنوشت.
گروهي رسيدن به معشوق را نتيجه ي تلاش و کوشش خود مي دانند و گروهي ديگر، آن را به سرنوشت و مشيّت الهي محوّل مي کنند.
9- في الجمله: باري، در نتيجه، خلاصه. دهر: روزگار. کارخانه: محلّ کار، مجازاً دنيا و جهان. تغيير کردن: تغيير دادن.
خلاصه ي سخن اينکه، بر پايداري روزگار اعتماد مکن زيرا دنيا مانند کارخانه اي است که پيوسته آن را تغيير مي دهند.
10- شيخ: پير و مرشد صوفيه که از نگاه حافظ بار منفي دارد. مفتي: فتوادهنده، فقيهي که در امور شرعي فتوا مي دهد. محتسب: – 1 / 41.
خواجه با زبان طنز، تعريضي به مشايخ زمان خود دارد و اين يکي از شيوه هاي اوست که با در ميان آوردن نام خود، در واقع قصد حمله به رياکاران زمانش و استهزاي آنها را داشته است؛ به همين سبب مي فرمايد: باده بنوش که اگر خوب نگاه کني، خواهي ديد که شيخ و حافظ و مفتي و محتسب، همه اهل ريا و نيرنگند.